گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
[مقدمه]






اشاره
صفحه 26 از 318
و چون ذکر بعضی از أمور قبل از شروع در مقصود ضرور بود مصدر به مقدمه گردید و مقدمه را مشتمل بر دوازده فایده گردانیدم.
فائدة أولی در فضیلت علم و علماست
و آن زیاده از آنست که در مختصرات گنجد و لیکن اشاره به مجملی از آن میشود خداوند عالمیان میفرماید که یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ
یعنی اللَّه تعالی بلند میفرماید درجات و مراتب آن جماعتی را که ایمان آوردهاند و آن «1» آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ
جماعتی را که ایشان را بفضل خود علم کرامت نموده است و در این آیه إیما به لطیفهایست که ایمان به خدا و رسول و ائمه هدي
صلوات اللَّه علیهم کار بنده است، اما عطاي علوم از تفضل الهی است تا کرا کرامت فرماید، دیگر فرموده است که هَلْ یَسْتَوِي الَّذِینَ
یعنی آیا مساویند دانایان و ص: 13 نادانان، و این «2» یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ
معنی را نمییابند مگر عقلا پس هر که عاقل است میداند که علم بهتر است از جهل، و غیر آنها از آیات کثیره و در روایات
صحیحه وارد شده از حضرت سید الانبیاء و المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله که فرمودند زیادتی عالمان بر عابدان مثل زیادتی ماه شب
چهارده است بر باقی ستارگان و در روایت صحیح وارد شده است از حضرت رسول (ص) که فرمودند که افضلیت علما بر عبّاد
چون افضلیت آفتابست بر کواکب و افضلیت عبّاد بر سایر الناس چون افضلیت ما هست بر سایر ستارگان و در حدیث صحیح وارد
شده است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که فرمودند عالمی که مردم از علم او منتفع شوند بهتر است نزد حق سبحانه و
تعالی از هفتاد هزار عابد، و در خبر صحیح وارد شده است که از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه پرسیدند که هر گاه دو
کس باشند یکی از ایشان فقیه باشد و راوي احادیث، و دیگري به عبادت الهی مشغول باشد و راوي حدیث نباشد کدام یک از
ایشان بهترند حضرت فرمودند که شخصی که روایت حدیث بسیار کرده باشد و علوم آن را تحصیل نموده باشد بهتر است از هزار
عابدي که فقه و روایت نداشته باشد. و جمع میان این دو حدیث به آن است که مراد از اول عالمی است که مردمان از علم او منتفع
چنانکه منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که «1» شوند و از دوم جمعی که از علوم ایشان کسی منتفع نشود
ص: 14 فرمودند که یک عالم بهتر از هزار عابد و هزار زاهد است و عالمی که از علم او منتفع شوند بهتر
است از هفتاد هزار عابد. و انتفاع بر دو قسمت اول به درس گفتن طلبه و موعظه عوام و نوشتن تصانیف و امثال اینهاست. و دوم آن
است که بعلم خود عمل نماید که در این صورت دیدن او سبب زیادتی علم و صلاح و تقوي میشود بلکه شنیدن کمالات او سبب
ازدیاد ربط بندگان میشود بجناب اقدس الهی بلکه وجود ایشان سبب بقاي عالم است مثل اولیاء اللَّه که علماء ربانیند و عالم بوجود
ایشان قائم است چنانکه در فایده ششم به آن اشاره خواهد شد. دیگر روایت است از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله که:
فرمودند که خداوندا رحم کن خلیفههاي مرا، خداوندا ببخشا خلفاي مرا خداوندا ببخشا نایبان مرا صحابه گفتند که یا رسول اللَّه
خلفاي تو کیستند حضرت فرمودند که مراد من از این خلفا جمعیاند که احادیث مرا بخلق میرسانند، و سنت طریقه مرا آشکارا
میکنند، و به امت من تعلیم مینمایند دیگر منقول است. از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که آن حضرت فرمودند که
چون فرداي قیامت همه خلایق را در یک صحرا جمع نمایند، و اعمال خلایق را به میزان عمل درآورند پس بسنجند خونهاي شهدا
را با مرکّبهاي علما پس زیادتی کند مرکب علما بر خون شهدا. جمعی ذکر کردهاند که چون شهدا در طلب اعلاي دین جانهاي
خود را فدا کردند تا به رتبه شهادت فایز شدند هم چنین علماء دین جانهاي خود را فدا کردند تا در ترویج دین مبین، مجاهدان
سعی نمودند، در اظهار اسلام به تیغ و سنان، و علما مجاهده نمودند در تحقیق ایمان به دلایل و برهان، از این جهت مداد علما
زیادتی میکنند بر دماء شهدا چنانکه زیادتی دارد ایمان بر اسلام، و ص: 15 بعبارة اخري کار مجاهدان دین
مزین ساختن ظاهر خلق است به اظهار کلمتین چنانکه حضرت سید المرسلین (ص) فرمودند که از جانب حق سبحانه و تعالی مامور
و چون ایشان این دو کلمه را « لا اله الّا اللَّه محمّد رسول اللَّه، علیّ ولیّ اللَّه » شدهام که با مردم جهاد کنم تا ایشان اقرار کنند به کلمه
صفحه 27 از 318
بگویند محفوظ میگردد خون ایشان، و مال ایشان، و علما مجاهده مینمایند به دلایل و براهین تا منور سازند دلهاي مؤمنان را بنور
ایمان و ایقان. و روایت است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که فرمودند که چون حق سبحانه و تعالی خیر بنده را
میخواهد و او را میخواهد که بر عالمیان تفضیل دهد او را عالم میگرداند به علوم دینیه. و دیگر آن حضرت صلوات اللَّه علیه
فرمودند که خیر و خوبی نیست در کسی از اصحاب ما که علوم دینی را یاد نمیگیرد. و چون شیعه ما عالم نباشد اگر ضرور شود او
را مسأله رجوع به علماي سنیان خواهد نمود، و به نادانی هلاك خواهد شد. و آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که خیر نیست
مگر در عالمی که اطاعت او کنند و از علم او منتفع شوند یا در متعلمی که یاد گیرد و حفظ نماید علم را بعمل به آن، و دیگر
فرمودند که علما أمینان خدا و رسولند و پرهیزکاران و متقیان، حصارهاي دینند، و اوصیاي پیغمبران بهترین عالمیانند. و از حضرت
امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه منقول است که همه کمالات در تعلم علوم دینیه است، و در صبر بر بلاها است، و در عقل معاش
است که اسراف نکند و بر خود و عیال خود تنگ نگیرد، بلکه وسط را رعایت نماید. و در حدیث صحیح از حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه منقول است که فرمودند که عالم باش یا متعلم باش، و یا دوست دار ایشان باش و مبادا که دشمن ایشان
شوي که به سبب دشمنی ایشان هلاك خواهی شد. ص: 16 و در روایت معتبره وارد شده است از حضرت
سید المرسلین و حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه و سلامه علیهما که فرمودند که طلب علم کنید، و بخوانید علم را که خواندن علم
حسنهایست اعظم حسنات، و درس گفتن آن بمنزله تسبیح و تنزیه کردن حقّ سبحانه و تعالی است، و بحث نمودن در اظهار آن
جهاد فی سبیل اللَّه است، و یاد دادن آن به نادانان تصدق نمودن است به بهترین تصدقات و علم سبب قرب بندگان است بجناب
اقدس الهی، زیرا که از علم دانسته میشود حلال و حرام الهی، و علم علما را به بهشت میبرد و علم است که مونس است در
وحشتها و مصاحب است در تنهائیها، و شمشیر برّان است بر سر دشمنان دین و زینت است در میان دوستان و حق سبحانه و تعالی
به سبب علم جمیع را بلند مرتبه میگرداند و ایشان را مقتداي خلایق میسازد که همه رشک میبرند بر ایشان، و بر کردار ایشان، و
فرشتگان همگی دوست دار ایشانند و خود را بواسطه تبرك به ایشان میمالند، و در حالت صلوات از جهت ایشان طلب مغفرت
مینمایند به درستی که زندگی دلها بعلم است، و بینایی بصیرتها بعلم است، و قوت بدنها در عبادات بعلم است که عالم را به مرتبه
مقربان میرساند، و در دنیا و عقبی او را بهم نشینی اخیار فایز میگرداند، بعلم بندگی و عبادت الهی میتوان کرد، بعلم خداوند
عالمیان شناخته میشود و بیگانگی پرستش کرده میشود، و بعلم صله رحم و رعایت خویشاوندان کرده میشود، بعلم حلال و حرام
دانسته میشود، علم پیشواي عمل و عقل است، و هر دو تابع علماند خداوند عالمیان توفیق علم کرامت میکند سعادتمندان را و
محروم میگرداند از علم شقاوت کیشان را. و در خبر است از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله که ساعتی که عالمی تکیه
کند بر فراش خود که مطالعه نماید در علوم بهتر است از عبادت کردن عابدي که هفتاد سال عبادت کرده باشد. لوامع صاحبقرانی،
ج 1، ص: 17 و در حدیث صحیح وارد شده است که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که وجود یک عالم دینی بر
شیطان دشوارتر است از عبادت هزار عابد. و در خبر کالصحیح منقول است از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام که فرمودند که
چون روز قیامت حق سبحانه و تعالی زنده گرداند عالم، و عابد را بفرماید عابد را که به بهشت خرام و به عالم فرماید که بایست و
شفاعت کن مردمان را چون ایشان را هدایت نموده در دار دنیا. و ایضا آن حضرت فرمودند که یک عالم بهتر است از هزار عابد و
هزار زاهد. و فرمودند که یک رکعت نمازي که عالم بکند بهتر است از هفتاد هزار رکعت نمازي که عابد بکند، و ظاهرا مراد از
این عابد عابدي است که فی الجمله واجبات خود را از علما اخذ نموده مشغول عبادت شده باشد و اگر نه عبادت او کالعدم است
بلکه سبب عذاب او خواهد بود اگر بر وجه مطلوب نباشد. چنانکه در حدیث کالصحیح از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و
آله روایت است که هر که عمل کند بیعلم افساد او بیش از اصلاح اوست و از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام منقول است
که عمل کننده بیبصیرت که امام خود را ندادند یا حکم او را نداند مثل کسی است که بیراهه رود، هر چند تندتر رود از مطلوب
صفحه 28 از 318
دورتر میشود. و فرمودند که حق سبحانه و تعالی هیچ عملی را قبول نمیکند بدون معرفت، و معرفت بیعمل نیز بیفایده است،
پس هر گاه عارف شود معرفت او او را راهنمایی میکند بعمل، و اگر عمل نکند معرفت ندارد به درستی که ایمان بعضی از بعضی
است یعنی اعتقادات با عمل است، و هیچ یک بدون دیگري تمام نمیشود. ص: 18 و احادیث متواتره از
رسول خدا و ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم وارد شده است که اگر کسی یک امام از ائمّه معصومین صلوات اللَّه علیهم را نشناسد هر
چند عبادت بسیار کند همه مردود است چنانچه خواهد آمد إن شاء اللَّه تعالی. روایات و أحادیث در فضیلت علم و علما زیاده از
حد و حصر است بر این اختصار شد.
فائده دویّم در وجوب طلب علم است
یعنی سؤال کنید از أهل علم اگر ندانید، و در اخبار متواتره «1» 43 : قال اللَّه تبارك و تعالی فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ 16
وارد شده است از ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم اجمعین که مراد الهی از اهل ذکر ائمه طاهرینند. بدو عنوان اوّل آن که: مراد از
ذکر حضرت سیّد المرسلین است زیرا که ذکر در لغت بمعنی شرف آمده است، و شرف عالمیان بوجود شریف اوست بلکه باعث
ایجاد خلایق وجود مقدس آن حضرت است چنانکه در اخبار متواتره وارد شده است که حق سبحانه و تعالی فرمود که یا محمد اگر
تو نمیبودي من آسمانها را نمیآفریدم و ائمه اهل آن حضرتاند. و عنوان دویم آن که: مراد از ذکر قرآن است و أهل بیت
حضرت ص: 19 سید الانبیاء أهل قرآنند چنانکه خواهد آمد، و علی اي حال ظاهر شد که جاهلان مأمورند
بطلب علوم دیگر قال اللَّه تبارك و تعالی فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَۀٍ مِنْهُمْ طائِفَۀٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ
ترجمهاش این است که چرا از میان هر جمعی کثیر طایفه قلیل از ایشان بیرون نمیروند تا تعلم نمایند و بدانند علوم «1» یَحْذَرُونَ
دینی را و چون برگردند به قوم خود ایشان را از عذاب الهی بترسانند، شاید که به سبب این تحذیر قوم ایشان حذر کنند از عذاب
الهی به آن که عمل کنند به اوامر الهی، و اجتناب نمایند از نواهی الهی. و در حدیث معتبر از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه وارد شده است که: آن حضرت فرمود که: تفقه و تعلم کنید علوم دینیه را زیرا که اگر شما شیعیان تفقه نکنید و علوم دینیه را
یاد نگیرید مانند اعرابیان بادیه نشین خواهید بود، چه فایده توطن در شهرها تعلم علوم دینیه است. یا آن که چون حق سبحانه و
تعالی بادیه نشینان را فرموده است که ایشان کافرتر و منافقترند از دیگر کفار به اعتبار ترك مهاجرت، و سزاوارترند به جهل
بأحکام الهی، و فی الحقیقۀ مذمت ایشان بواسطه جهل است، پس هر گاه اهل شهر ترك تعلم نمایند بمنزله ایشان خواهند بود بلکه
إلی آخر « فَلَوْ لا نَفَرَ » بدتر چون بر ایشان آسانتر است و بر اعراب مشکلتر، بعد از آن حضرت استشهاد فرمودند بقول باري تعالی
آیه که ترجمهاش آنست که گذشت. و احادیث متکثره از حضرت سیّد ابرار صلّی اللَّه علیه و آله منقول است که آن حضرت
فرمودند که طلب علم واجب است بر هر مرد مسلمانی و بر هر زن مسلمانی به درستی که حق سبحانه و تعالی دوست میدارد
طلبکاران علم را. ص: 20 و از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام منقول است که فرمودند که طلب علم
فریضه بزرگی است از فرایض الهی. و در حدیث صحیح: از آن حضرت وارد شده است که فرمودند که من دوست میدارم که
جمعی موکل باشند بر اصحاب من، و تازیانه بر سر ایشان زنند، و ایشان را بضرب تازیانه بدارند بر تعلم علوم دینیه تا همگی تعلم
نموده عالم شوند. و در حدیث کالصحیح منقول است از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه و سلامه علیه که آن حضرت فرمودند
که اي گروه آدمیان بدانید که تمامی دین شما در طلب علم است و در عمل بعلم، به درستی که طلب علم بر شما واجبتر است از
طلب مال زیرا که مال را قسمت کردهاند، و از براي شما ضامن شدهاند که به شما برسانند، و قسمت را خداوند عادل فرموده است،
و او ضامن شده است، و البته به ضمان خود وفا میکند بلکه محال است که وفا نکند و علم را نزد جمعی سپردهاند، و شما را امر
کردهاند که از ایشان طلب کنید پس شما البته طلب کنید علم را از اهل آن و ایشان ائمه معصومینند صلوات اللَّه علیهم در زمان
صفحه 29 از 318
حضور، و در زمان غیبت ایشان أحادیث و اخبار ایشان متبع است، و متابعت آنها متابعت ایشان است چنانکه مذکور خواهد شد إن
شاء اللَّه تعالی. و منقول است از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام که فرمودند که: تعلّم کنید و تفقه کنید در علوم دینیه و بمنزله
اعرابی بادیه نشین مباشید به درستی که هر کس از شما که: تعلّم و تفقه نمیکند در علوم دینیه حق سبحانه و تعالی در روز قیامت
نظر شفقت، و مرحمت بسوي او نمیکند و هیچ عملی از اعمال او را قبول نمیفرماید، و به خوبی او در آن روز یاد نمیکند. روایت
است که شخصی به خدمت آن حضرت عرض نمود که فداي تو گردم مردي هست که شیعه است، و لیکن در خانه خود نشسته
مشغول عبادت ص: 21 است و با کسی آشنایی نمیکند پس حضرت فرمودند: که این شخص چگونه علوم
دینی را یاد میگیرد و حال آن که واجب است تعلم آن، و آیات و اخبار در این باب نیز بسیار است به اینها اختصار شد.
فائده سیّم در علومی است که تعلم آن لازم است یا مستحسن
یعنی بدان که نیست خداوندي بجز از اللَّه تعالی و علما از این آیه استدلال «1» قال اللَّه تبارك و تعالی فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ
نمودهاند بر وجوب معرفۀ اللَّه، و معرفت وحدانیت الهی چون امر از براي وجوب است سیّما اوامر قرآن سیّما در این امر که بحسب
ظاهر کسی خلاف نکرده است در این، و بحسب ظاهر اگر چه خطاب به حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله است، و لیکن
امت به اجماع مأمورند در این امر به متابعت آن حضرت، و محتمل است که: خطاب زائد به حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و
آله عام بوده باشد نسبت بهر کس که صلاحیت خطاب داشته باشد از مسلمان و کافر و مرد و زن غیر از صبی و مجنون که: ایشان
اهل خطاب نیستند، و محتمل است که امر باشد به دانستن وحدت الهی از قول حق سبحانه و تعالی چون آیات و دلایل وجود اللَّه
تعالی أظهر من الشمس است، و حق سبحانه و تعالی آن را ظاهر ساخته است در آیات بسیار، پس هر گاه انبیا، و اوصیاي مؤید به
، معجزات بسیار خبر دهند از جناب أقدس او به وحدت او با آن که نزد همه عقلا ظاهر است قبح کذب، و لوامع صاحبقرانی، ج 1
ص: 22 استحالت آن بر جناب اقدس الهی، پس أخبار الهی کافی است از جهت علم به وحدانیت او و احتیاج به دلیلی دیگر نیست
و اگر چه دلایل بر آن بسیار است، و لیکن سیاق آیه بر این معنی دلالت میکند مثل بسیاري از آیات که دلالت میکند بر معرفت
اللَّه، و معرفت النّبیّ و الائمّه صلوات اللَّه علیهم، و شکی نیست در آن که: بهترین علوم این علم است و دلایل این معارف همگی در
قرآن و اخبار از ائمه اطهار سلام اللَّه علیهم فوق حدّ و حصر است، و این علم مسمی است بعلم کلام، و ظاهرا احتیاج به کتب
متکلمین نیست بلکه: آیات و اخبار کافی است. دیگر علم تفسیر قرآن مجید است، و مبتدي را ناچار است از علم بلغت عرب و علم
نحو و صرف از جهت معرفت آیات ظاهر الدّلاله آن و آن چه مشکلات قرآن است که: محتاج بتفسیر است دانستن آن منحصر
است در علم حدیث. دیگر علم فقه است و آن متعلق است به افعال مکلفین از واجبات، و مندوبات، و محرمات، و مکروهات، و
مباحات، و احکام، و مستند آن نزد این فقیر: منحصر است در قرآن و حدیث و ظاهر شد که معرفت قرآن نیز بحدیث حاصل
میشود پس بنا بر این علم منحصر است در علم به احادیث منقوله از حضرات سید المرسلین و ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم
اجمعین. و روایت کردهاند خاصّه و عامه از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله که روزي آن حضرت داخل مسجد شدند
دیدند که جمعی بر دور شخصی برآمدهاند، حضرت فرمودند که چه خبر است گفتند علامّهایست حضرت فرمود که چه علم را
خوب میداند، و از چه جهت او را علامه میگویید: اصحاب گفتند که این مرد اعلم است از همه مردان به نسبهاي عربان و وقایعی
که در میان عرب بوده است و احوال روزهایی که در زمان جاهلیت حوادث در ص: 23 آن واقع شده است،
و اشعار عرب را میداند، و علم عربیۀ را نیز میداند پس حضرت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که اینها علمی است که:
اگر کسی نداند به او ضرري نمیرسد از ندانستن آن، و اگر کسی بداند نفعی به او عاید نمیشود از دانستن آن پس، حضرت
فرمودند که: علمی که بکار میآید و علم است سه علم است. اول آیتی است محکمه که ظاهر الدّلاله باشد یا معلوم الدّلاله علی
صفحه 30 از 318
الخلافی که خواهد آمد، یا فریضهایست عادله که حکم آن منسوخ نشده باشد و باقی باشد، یا سنتی است قائمه که حکمش باقی
باشد از جهت امّت، و غیر این علوم هر چه هست فضل است یعنی زیادتی است که: بکار نمیآید. و جمعی گفتهاند که مراد
حضرت از فریضه عادله اصول دین است که حکم او در هیچ ملتی منسوخ نشده است. و نخواهد شد، و مراد از سنت قائمه فروع
دین است که: از قول رسول خدا و ائمه هدي ظاهر شده است، و مراد از فضل فضیلت است. یعنی سبب کمال است اگر چه واجب و
سنت نیست، و لیکن اظهر به حسب یافت این شکسته بمعنی اول است. دیگر روایت است از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام
که: فرمودند که: علومی که مردمان را در کار است چهار علم است. اول آن که: خداوند خود را بشناسی، و داخل است در آن
معرفت صفات ثبوتیه و سلبیه، و عدل، و حکمۀ او به نحوي که: رسول خدا و ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم مبرهن ساختهاند. علم
دویم آن که: بدانی نعمتهاي الهی را از ایجاد و ترتیب و ارزاق و اولاد و ازدواج و سایر نعم ظاهره، و از ارسال رسل و انزال کتب، و
هدایات، و توفیقات و غیر آنها از نعمتهاي باطنی تا در مقام شکر آنها در آیی. علم سیم آن که: بدانی چه خواستهاند از تو از فعل
واجبات و مندوبات و ص: 24 ترك مکروهات و محرمات. علم چهارم آن که: بدانی که چه چیز تو را از
دین بیرون میبرد و آن انواع رده است بیدغدغه، مثل انکار حق تعالی و سبحانه، یا شک در وجود او، یا در علم او و قدرت او، و
سایر صفات کمالیه او، و یا به اثبات صفات نقص، و یا به انکاري نبی یا یکی از ائمه اثنی عشر، یا شک در امامت ایشان، یا عصمت
ایشان و یا به انکار یکی از ضروریات دین، مثل صلاة و زکاة و صوم و حج یا حلال دانستن شراب و قمار و امثال اینها یا انکار
حدوث عالم و معاد جسمانی از حشر و نشر و بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب و امثال اینها، و محتمل است که شامل کبایر نیز بوده
باشد چنانکه بعضی از اخبار دلالت میکند بر آن، و متکفل این علوم قرآن و حدیث است و خداوند عالمیان فرموده که وَ لا رَطْبٍ
یعنی هیچ تر و خشکی نیست مگر آن که در کتاب ظاهر کننده هست، و آن قرآن است به حسب «1» وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ
و تا تو بیان کنی از جهت خلایق آن چه نازل شده است در قرآن «2» اخبار بسیار و دیگر فرموده است که لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ
بر ایشان، پس ظاهر شد که جمیع علوم در قرآن هست امّا بیان آن مخصوص به حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله بود، و
آن حضرت همه را به حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام بیان فرمودند، چنانکه خواهد آمد، و هم چنین حضرت امیر المؤمنین به
فرزندان خود دست بدست دادند تا به حضرت صاحب الزمان صلوات اللَّه علیهم اجمعین، و حضرت رسول خدا و ائمه هدي
رسانیدند به خلایق آن چه ایشان را در کار بود تا روز قیامت، و لیکن چون صحابه حضرت سید المرسلین بعد از حضرت اکثر میل
بجناب دنیا کردند، و حق را دانسته ترك کردند، و افتراها بر آن حضرت ص: 25 بستند بواسطه مطالب
فاسده دنیوي، و احادیث متواتره نقل نمودهاند سنیان از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله در آن که: حضرت فرمود که:
بیشتر امت من بعد از من مرتد خواهند شد چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است در خطاب به صحابه أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ
یعنی اگر محمد صلّی اللَّه علیه و آله بمیرد یا کشته شود بر خواهید گشت بکفر، و تفصیل این آیه إن شاء اللَّه در «1» عَلی أَعْقابِکُمْ
تفسیر قرآن بیان خواهد شد. و در صحیح بخاري و مسلم که سنیان هر دو را بمنزله قرآن میدانند بلکه مقدم میدارند بر قرآن در
بسیاري از مواضع روایت نمودهاند از ابو هریره عن النّبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قال بینا انا قائم اذا زمرة حتّی اذا عرفتهم خرج
رجل من بینی و بینهم فقال هلمّ فقلت این فقال إلی النّار و اللَّه قلت و ما شأنهم قال انّهم ارتدّوا بعدك علی اعقابهم القهقري، ثمّ اذا
زمرة حتّی اذا عرفتهم خرج رجل من بینی و بینهم فقال هلمّ قلت این قال إلی النّار و اللَّه قلت: و ما شأنهم قال انّهم ارتدّوا علی
اعقابهم القهقري فلا اراه یخلص منهم الّا مثل همل النّعم ترجمهاش این است که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند
که چون حق سبحانه و تعالی بر من منکشف گردانید عالم ملک و ملکوت و گذشته و آینده را دیدم در آن عالم که: من در کنار
حوض کوثر ایستاده باشم که ناگاه جمعی متوجه من شوند و من ایشان را بشناسم که از اصحاب منند، شخصی از میان من و ایشان
بیرون رود و گوید به ایشان که بیایید، من گویم که به کجا آن شخص گوید که: بجهنم و اللَّه من گویم که ایشان چه کردهاند، آن
صفحه 31 از 318
شخص گوید که ایشان بعد از تو مرتد و کافر شدند، و از کفري که بیرون آمده بودند باز به آن کفر رفتند، پس طایفه دیگر را
ص: 26 ببینم که میآیند تا این که ایشان را بشناسم شخصی از میان من و ایشان بیرون رود و گوید که
بیایید، من گویم که به کجا گوید به آتش دوزخ و اللَّه من گویم که ایشان چه کردهاند گوید که ایشان از عقب خویش بکفر اصلی
برگشتند، پس نمیبینم که از صحابه من کسی بماند مگر مانند شتر واپس مانده از گله شتران. و ابن اثیر که از معظم علماء اهل
سنت است گفته است که معنی حدیث آنست که ناجی از صحابه قلیلی خواهند بود، و قریب باین مضمون را روایت کردهاند در
مبحث حوض از عبد اللَّه بن مسعود به چند طریق، و از حذیفۀ بن الیمان، و از عبد اللَّه بن عمر، و از عبد اللَّه بن عباس، و از انس بن
مالک، و از سهل بن سعد به چند طریق، و از ابو سعید خدري، و از ابو هریره به چهار سند دیگر، و از ابو ذر، و از عقبه و از اسماء
بنت ابی بکر، و از ام سلمه، و از عایشه و غیر ایشان بطرق بسیار و میتوان گفت که در هیچ بابی این مقدار حدیث نقل نکردهاند که
در این باب نقل نمودهاند، و در اکثر این اخبار منقول است که صحابه متوجه من شوند و ایشان را منع کنند و نگذارند که به نزد من
آیند، و ایشان را به جهنّم برند و من گویم الهی اینها صحابهاي منند، صحابهاي منند خطاب رسد که یا محمد نمیدانی که بعد از تو
چها کردند مرتد شدند، و بکفر اصلی برگشتند پس من گویم که من بیزارم از ایشان دورم از ایشان و ایشان از من، و ظاهر است که
ارتداد ایشان به سبب مخالفت نصوص جلیه بود بر امامت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه. و دیگر خاصه و عامه روایت نمودهاند از
آن حضرت بطرق متکثره که عن قریب امّت من هفتاد دو سه فرقه خواهند شد، یک فرقه از ایشان ناجی خواهد بود و باقی هالک
شده. و بطرق متکثره روایت نمودهاند عامه و خاصه که حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که مثل و داستان اهل
بیت من مانند کشتی نوح است ص: 27 چنانکه هر کس با نوح به کشتی رفت نجات یافت و هر که تخلف
نمود هلاك شد، هم چنین هر که بعد از من تمسک بأهل بیت من جوید ناجی است و هر که مخالفت ایشان کند هالک است و از
اهل جهنم و غیر اینها از اخبار متواتره در مذمت صحابه در صحاح ستۀ مذکور است، و مع هذا کل أهل سنت همه اصحاب را عادل
میدانند بلکه: هر کس که یک بار آن حضرت را دیده باشد عادل میدانند و خبر او را در صحاح خود میآورند و الحمد للّه رب
العالمین که بطلان مذهب ایشان به مرتبه نیست که بر ذي عقلی مخفی بماند و لیکن چون بر این مذهب باطل برآمدهاند حبّ
مذهب آباء مانع است از قبول حق و این معنی مجرب است. پس، بنا بر این ما تمسک جستیم به جمعی که به اتفاق همه عادل و
ثقهاند بلکه مقتداي عالمند به گفته خداي و رسول او صلّی اللَّه علیه و آله مثل امیر المؤمنین، و امام حسن، و امام حسین، و فاطمه
زهرا صلوات اللَّه علیهم. و سنّیان روایت کردهاند در صحاح خود از عایشه و ام سلمه و غیر ایشان که آیه کریمه إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ
در شأن ایشان نازل شده است و در همه کتب احادیث و تفاسیر ایشان «1» لِیُذْهِبَ عَنْکُ مُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً
مسطور است و بعد از ایشان متابعت باقی ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم کردهایم که به اتفاق سنّیان هر یک از ایشان اعدل و
أصلح و اتقاي اهل زمان خود بودهاند، و همه ایشان در صحاح خود از ائمه ما روایت کردهاند با آن که در صحاح ستۀ ایشان
لا یزال هذا الدّین عزیزا منیعا » احادیث بسیار نقل نمودهاند از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله که آن حضرت فرمودند که
إلی اثنی عشر خلیفۀ، و در روایتی دیگر لا یزال ص: 28 الدّین قائما حتّی تقوم السّاعۀ و یکون علیکم اثنا
و امثال این عبارات. و بخاري در بابی « عشر خلیفۀ کلّهم من قریش، و به روایت دیگر لا یزال هذا الامر عزیزا إلی اثنی عشر خلیفۀ
ذکر کرده است در جزو آخر، و مسلم بنه سند روایت کرده است، این اخبار را و ابو داود در مسند خود به اسانید مختلفه روایت
نموده است، و ترجمه این عبارات این است که همیشه این دین اسلام عزیز و منیع خواهد بود، و دست ملحدي به ذیل ابطال و افساد
او در نخواهد آمد تا دوازده خلیفه من در این دین باشند و همیشه این دین برپا خواهد بود تا روز قیامت و خواهند بود خلیفه من بر
شما دوازده خلیفه از قریش، و اکثر سنّیان چون علاجی ندارند قایلاند که مراد از ایشان ائمه اثنی عشرند. و با جمعی از فضلاء این
زمان ایشان این فقیر را مباحثات واقع شد و از ایشان استفسار نمودم که این خلفاء دوازده کدامند ایشان گفتند که: همین دوازده امام
صفحه 32 از 318
شما و هر که انکار ایشان کند کافر است، و خود گفتند که اگر خلفاي اربع را بگوئیم ایشان خامس ندارند، و اگر خلفاي بنی امیه و
بنی عباس را بگوئیم ایشان اضعاف این عددند، و چون کسی ایشان را خلیفه رسول خدا تواند گفت با این ظلمها و کفرها که از
ایشان صادر شده و الحمد للَّه جمعی از ایشان به شرف ایمان مشرف شدند وَ اللَّهُ یَهْدِي مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ و آن چه علماء
متقدمین ما روایت نمودهاند از طرق عامه در ذکر ائمه اثنی عشر مجملا و مفصلا با اسامی ایشان زیاده از حد و حصر است، و آن
چه از طرق شیعه از ثقات و عدول روایت شده است از حضرت سید المرسلین و ائمه طاهرین از حضرت امیر المؤمنین تا حضرت
صاحب الامر به اضعاف مضاعفه تواتر است، و هم چنین نص هر یک بر دیگري نیز متواتر است با معجزات متواتره از هر یک بعد از
دعوي امامت و این مختصر گنجایش ذکر آنها ندارد و ص: 29 إن شاء اللَّه تعالی کتابی نوشته خواهد شد
که پاره از اینها را در آنجا ذکر کنیم وَ مَا النَّصْ رُ وَ التَّوفیقُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ. و مخفی نماند که آن چه ما از حضرت سید
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله روایت میکنیم اکثر آن از امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام موسی کاظم و امام رضاست
صلوات اللَّه علیهم، و از باقی ائمه کمتر است بنا بر تقیه ایشان از سلاطین زمان از بنی امیه، و بنی عباس لعنهم اللَّه، پس حدیثی که از
حضرت امام رضا علیه السّلام روایت کنیم واسطه شش معصوم است تا به حضرت سید المرسلین، و لهذا احمد حنبل که میشنید
حدیث امام رضا صلوات اللَّه علیه را که میفرمودند که خبر داد مرا صادق صدّیق پدرم موسی بن جعفر، و او روایت نموده است از
صادق صدیق جعفر بن محمد الصّادق، از پدرش صادق صدیق محمد بن علی باقر علوم الانبیاء و المرسلین، از صادق صدیق علی
ابن الحسین زین العابدین، از صادق صدّیق سیّد الشهداء حسین بن علی سید شباب اهل الجنۀ اجمعین، از پدرش صدیق اکبر امیر
المؤمنین و امام المتقین علی بن ابی طالب، از برادرش سید الانبیاء و المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله، از جبرئیل، از میکائیل، از اسرافیل
از خداوند عالمیان میگفت: هذا سعوط المجانین یعنی این سند دیوانگان را عاقل میکند و با خبر میسازد که از این جماعت
حدیث میباید شنید نه از جمعی که به اتفاق فریقین خائن و فاسق و کافر بودهاند، چون ابو هریره و عبد اللَّه بن عمرو انس بن مالک
و عایشه که تفصیل کفر و فسق ایشان را در کتب خود ذکر کردهاند، و اکثر احادیث اهل سنت از این چهار کس منقول است و پاره
از احوال ایشان خواهد آمد در این شرح إن شاء اللَّه تعالی پس هر گاه حدیثی بیکی از ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم رسید به
رسول خدا رسیده است بلکه بجناب اقدس الهی رسیده است. و قول ایشان قول سبحانه و تعالی است چنانکه در اخبار بسیار وارد
شده است که ص: 30 ایشان اجتهاد نمیکردهاند، و صاحب راي نبودهاند بلکه هر چه فرمودهاند از حق
سبحانه و تعالی فرمودهاند، لهذا اکثر اخبار ما که بهر یک از ایشان میرسد به آباي خود نسبت نمیدهند و سند را به رسول خدا
صلّی اللَّه علیه و آله متّصل نمیسازند مگر آن که در مجلس ایشان سنّی حاضر باشد یا راوي از اهل سنت باشد چون بسیاري از
علماء اهل سنت در مجلس ایشان حاضر میشدهاند و از ایشان احادیث روایت میکردهاند. از آن جمله مالک بن انس که یکی از
علماي چهار مذهب است کتابی علی حده تصنیف نموده است در اخباري که از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه شنیده
است و علماي ما از او روایت نمودهاند آن کتاب را و صدوق از اخبار او روایت نموده است در کتاب امالی و غیره، و لیکن از ما تا
ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم رعایت سند لازم است و علماي ما کتب رجال تصنیف نمودهاند و احوال راویان را در آن کتب ذکر
کردهاند. دیگر از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله منقول است که هر کس از امت من حفظ کند چهل حدیث را از
احادیثی که به آن احتیاج دارند در أمر دین ایشان حق سبحانه و تعالی او را در روز قیامت مبعوث کند فقیه عالم، و در زمره علما و
فقها باشد. و بروایتی دیگر از آن حضرت منقولست که هر کس از امت من چهل حدیث حفظ کند در امر دینش از جهت رضاي
الهی و تحصیل مثوبات اخروي حق سبحانه و تعالی او را حشر کند فقیه عالم. و در روایتی دیگر حشر کند او را با پیغمبران، و
صدیقان، و شهیدان، و صالحان و نیکو رفیقانند ایشان. و در روایت معتبره از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه وارد شده
است که هر که حفظ کند چهل حدیث از احادیث ما اهل بیت را در حلال ص: 31 و حرام حق سبحانه و
صفحه 33 از 318
تعالی او را مبعوث گرداند فقیه عالم و او را عذاب نکند. و به طرقی دیگر نیز وارد شده است از عامّه و خاصه و هم چنین اخبار
بسیار از ائمه اطهار سلام اللَّه علیهم وارد شده است که بشناسید رتبه مردم را بقدر روایت ایشان از ما کما و کیفا. و از حضرت أمیر
المؤمنین صلوات اللَّه علیه منقول است که راحت دهید نفوس خود را به حکمتهاي تازه به درستی که نفوس را کلال و واماندگی
حاصل میشود چنانکه بدنها را.
فائده چهارم در بیان علوم اهل بیت حضرت سید المرسلین صلوات اللَّه علیهم
از آن جمله علم بکتاب اللَّه است که مخصوص ایشان است چنانکه در اخبار متواتره از عامه و خاصه وارده شده است. و مسلم در
صحیح خود به سه سند روایت نموده است از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله که: آن حضرت در غدیر خم در میان مکه
و مدینه خطبه بلیغ فرمودند و حمد و ثناي الهی به جاي آوردند و موعظه و نصیحت بسیار فرمودند و از عذاب الهی تخویف نمودند،
پس فرمودند که اي مردمان بدانید که من نیز مثل سایر مردمانم در عدم بقاي در دنیا، و عن قریب است که رسول حق سبحانه و
تعالی بمن خواهد آمد و من اجابت او خواهم نمود و از این دنیا بدار القرار خواهم رفت، و من در میان شما دو چیز عظیم
میگذارم. اول کتاب حق سبحانه و تعالی است که: در او است هدایت و نور پس ص: 32 عمل کنید بکتاب
حق سبحانه و تعالی و تمسّک جوئید به آن. و دویم اهل بیت منند شما را از عذاب الهی میترسانم در امر اهل بیت خود و شما را
تذکیر مینمایم به عقوبات الهی از مخالفت ایشان و عذابهاي الهی را به شما وعده میدهم اگر مخالفت ایشان نمایید إلی آخر الخبر
بطوله، و سه مرتبه مبالغه نمودن در امر متابعت أهل بیت، و یک مرتبه در امر قرآن دلیل است بر آن که متابعت ایشان اهم است. و
این خبر را احمد بن حنبل در مسند خود که: یکی از صحاح سته است بنا بر مذهب اکثر ایشان، و اجماع اهل سنت است بر عدالت
او روایت نموده است از زید بن ارقم و از ابو سعید خدري و از زید بن ثابت. و هم چنین ثعلبی که از اعظم محدّثین و مفسرین
از ابو سعید خدري. و هم چنین «1» ایشان است در تفسیر خود روایت نموده است در آیه وَ اعْتَصِ مُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا
روایت نموده است ابن مغازلی از ابو سعید خدري همه نقل نمودهاند که حضرت سیّد المرسلین صلی اللَّه علیه و آله که فرمودند که
الا إنّ اللّطیف الخبیر أخبرنی انّهما لن یفترقا حتّی یرد علیّ الحوض فانظروا ما ذا تخلّفونی فیهما یعنی به درستی که خداوند علیم خبیر
مرا خبر داده است که کتاب خدا و أهل بیت من از یکدیگر جدا نمیشوند تا هر دو در حوض کوثر بر من وارد شوند، پس تأمل
نمایید و نظر کنید که بعد از من چگونه با ایشان سر خواهید کرد. و ابو داود سیستانی و ترمدي هر دو در صحیحهاي خود که از
جمله صحاح سته سنیان است و معتمد علیه ایشان است، از زید بن ارقم روایت ص: 33 کردهاند با این
با آن که دیگران از « من کنت مولاه فعلیّ مولاه » زیادتی، و ظاهر شد که مسلم از روي عناد این زیادتی را انداخته است با زیادتی
مسلم روایت کردهاند مجموع حدیث غدیر را از زید بن ارقم بروایت مسلم، و بخاري که عنادش بیشتر است در اصل روایت نکرده
است، لهذا علماء ایشان بخاري را بیشتر اعتبار میکنند، و بعد از آن مسلم را و بعد از آن چهار کس دیگر را که: اینها سیستانی، و
ترمدي، و نسائیاند و در ششم خلافست که: مسند احمد است یا موطأ مالک و بهر تقدیر هر دو را اعتبار میکنند چون اجماع بر
امامت هر دو کردهاند، و آن چه متقدمان علماي ما روایت نمودهاند به أحادیث فوق تواتر اضعافا مضاعفه: آن است که حضرت سیّد
الأنبیاء و المرسلین خطبه ثقلین را در حجّ ۀ الوداع در عرفات خواندند و در مسجد خیف در منی خواندند و ابو بکر، و عمر، و ابو
عبیده جراح، و سالم مولی حذیفه، و جمعی دیگر فهمیدند که غرض حضرت نصّ بر امامت علی بن ابی طالب است همگی به کعبه
رفتند و هم سوگند شدند که سعی نمایند در ازاله این معنی، و حق سبحانه و تعالی آیات فرستاد و حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و
آله ایشان را طلبید و آیات را بر ایشان خواند ایشان قسمها یاد کردند که چنین نکردهایم، و تکذیب حق سبحانه و تعالی و رسول او
در راه مدینه در منزلت او نازل شد، و «1» صلّی اللَّه علیه و آله کردند تا آن که آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ
صفحه 34 از 318
حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله به جبرئیل فرمودند که امت من تازه عهدند به اسلام و قدیم العهدند در عداوت امیر المؤمنین،
چون اکثر خویشان ایشان بدست آن حضرت کشته شده است میترسم مرا بکشند و همگی کافر شوند در منزل دویم: تتمه این آیه
یعنی اگر این رسالت را نرسانی هر رسالتی که «1» نازل شد که ص: 34 وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ
رسانیده عبث میشود چون امامت از اصول دین است مثل نبوّت، باز حضرت استدعا فرمودند و عرض نمودند مطلب اول را و
فرمودند که: اگر غرض الهی کشته شدن من است سهل است صد هزار جان من فداي دوست، در منزل سیم که غدیر خم است نزد
جحفه که الحال رابغ میگویند جبرئیل آمد و بشارت وَ اللَّهُ یَعْصِ مُکَ مِنَ النَّاسِ را آورد. و در بسیاري از روایات آنست که جبرئیل
مجموع آیه را در این موضع آورد و جمع میتوان کرد بینهما که مضمون آیه را در دو منزل پیش گفته باشد، و آیه را در این منزل
پس حضرت امر فرمودند که در میان آن صحرا فرود آمدند، و زیر چند درخت از خار مغیلان را رفتند، و منبري از پالانهاي شتران
ساختند، و حضرت بر آن منبر برآمدند، و خطبه که قریب بدو جزو است أدا فرمودند، و احادیث متواتره غدیر خم مشتمل است بر
زیادتی و نقصان بسیار چون همگی را قوت حفظ همه نبود، و لیکن همه اخبار متفقند در آن که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه
یعنی آیا من أولی « أ لست أولی بکم من أنفسکم قالوا بلی یا رسول اللَّه فقال من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه » علیه و آله فرمودند که
یعنی نبی واجب «2» نیستم به شما از نفسهاي شما چنان که حق سبحانه و تعالی فرموده است که النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ
الاطاعه شما است که میباید همه جان خود را فداي او کنید در اطاعت او همگی گفتند بلی یا رسول اللَّه، پس فرمودند که: هر که
من واجب الاطاعه و مولاي او بودم پس علی مولی و واجب الاطاعه اوست خداوند را دوست دار هر که علی را دوست دارد و
دشمن دار هر که علی را دشمن دارد، و نصرت ده ص: 35 هر که علی را نصرت دهد، و فروگذار هر که
علی را فرو گذارد، و لعنت کن هر که را که ستم کند بر علی، پس عمر بن الخطاب برخاست و گفت بهبه اي پسر ابو طالب
گردیدي مولاي من و مولاي هر مؤمن و مؤمنه، و آن حضرت حکایت ثقلین را نیز در این ضمن مذکور ساختند. و از عامه احمد بن
حنبل در مسند خود این مضمون را روایت کرده است از سعد وقاص و مسلم روایت کرده است از زید بن ارقم، و ثعلبی روایت
کرده است از عبد اللَّه عباس، و از جعفر بن محمد (ع)، و از براء بن عازب و از سفیان به اسانید بسیار، و از صحاح سته ابو داود
سیستانی، و ترمدي هر دو روایت نمودهاند از زید بن ارقم، و از سعید بن وهب از پنج کس یا شش کس از اصحاب سید المرسلین
صلّی اللَّه علیه و آله، و به چهار سند دیگر روایت کردهاند از ابو اسحاق و از براء، و از ابو لیلی، و ابو عامر از زید بن ارقم، و از ابن
من کنت مولاه فعلیّ » وهب از پنج کس، و از بریده اسلمی به چهار سند که حضرت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به او گفت
و ابن مغازلی شافعی روایت کرده است حدیث غدیر را طولانی به چهار ده سند از اصحاب آن حضرت (ص)، و در کتابی « مولاه
منفرد در ذکر حدیث غدیر خم روایت نموده است به پانصد سند از صد و پنج کس از اصحاب آن حضرت، و محمد بن جریر
صاحب تاریخ در کتاب ولایت روایت نموده است این حدیث را به هفتاد و پنج سند. و ابن عقده حافظ روایت نموده است به صد و
پنج سند، و شیخ زین الدّین رحمه اللَّه روایت نموده است در کتاب خود از پانصد نفر از اصحاب رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و
بعضی ذکر کردهاند مفصلا و بعضی مجملا و در بسیاري از اخبار مفصله « من کنت مولاه فعلیّ مولاه » همه اخبار متفقند در عبارت
و « لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض » ایشان حکایت ثقلین هست، و آن که حضرت سیّد المرسلین صلی اللَّه علیه و آله فرمود که
چون این عبارت ص: 36 متواتر شده معنی آن این است که کتاب خدا و اهل بیت از یکدیگر جدا
نمیشوند، و ظاهر است که مراد حضرت این نیست که الفاظ قرآن و بس نزد اهل بیت است چه این معنی خصوصیتی به ایشان
نداشت بلکه مراد حضرت آنست که: تفسیر قرآن نزد اهل بیت است و بس، و غیر اهل بیت معنی قرآن را نمیدانند و از حقایق
قرآن خبر ندارند، و مراد از اهل بیت ائمه معصومینند صلوات اللَّه علیهم به اخبار متواتره از حضرت سید المرسلین و ائمه طاهرین، و
ذکر آن از طرق عامه بطول میانجامد و چون این معنی در اکثر تفاسیر و احادیث سنیان هست مشغول نشدم بذکر آن، و اخبار
صفحه 35 از 318
متواتره از طرق اهل بیت سلام اللَّه علیهم وارد شده است که جمیع علوم در قرآن هست، و عقول همه کسی به آن نمیرسد، و بغیر
از ائمه معصومین کسی دیگر به آن راه نیافته است، و سنّیان و شیعیان همگی از حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله روایت
و دیگر فرمود که انا مدینۀ الحکمۀ و علیّ بابها یعنی « انا مدینۀ العلم و علیّ بابها » نمودهاند به اسانید متکثره که آن حضرت فرمود که
من شهرستان علم إلهیم و علی در آن شهرستان است، پس به علوم آن حضرت نمیتوان رسید الّا به اکتساب از آن حضرت چنانکه
عامه از ابن عباس بطرق متکثره نقل کردهاند در تتمه این حدیث که و لن تؤتی المدینۀ إلّا من الباب یعنی داخل شهرستان نمیتوان
شد هرگز مگر از در آن. و منقول است که چون در اوایل سلطنت شاه جنّت مکان علیّین آشیان شاه اسماعیل انار اللَّه تعالی برهانه
مولانا حسین کاشفی از هرات بدار المؤمنین سبز وارد آمد سبزواریان دغدغه داشتند در تشیع مولانا کسی را مقرر ساختند که در
اثناء موعظه تفتیش مذهب او کند اتفاقا مولانا گفت که جبرئیل بر حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله دوازده هزار مرتبه
، نازل شد آن سبزواري سؤال نمود که بر حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام چند مرتبه نازل شد مولانا در لوامع صاحبقرانی، ج 1
ص: 37 بدیهه گفت بیست و چهار هزار مرتبه و این حدیث را خواند و گفت هر گاه علی باب مدینه علم رسول باشد جبرئیل در
دخول و خروج هر دو بر علی وارد شده باشد سبزواریان را خاطر جمع شد که مولانا از مذهب آباي خود برنگشته است. دیگر
متواتر است که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه فرمود که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله در مرض موت مرا
تعلیم نمود هزار باب از علم که گشوده میشود از هر دري از آن هزار باب، و ظاهرش آنست که هزار هزار نوع از علم بوده باشد و
بر تقدیري که هزار هزار مسأله بوده باشد خلافی نیست بین الفریقین که هیچ کس از علما هزار یک آن را نداشتهاند، و این مجموع
در یک سرگوشی آن حضرت حاصل شد صلوات اللَّه علیهما. دیگر متواتر است از باب مدینۀ العلم که فرمودند که حضرت سید
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله هزار کلمه تعلیم من نمود که مفتوح میشود از هر کلمه هزار کلمه. دیگر متواتر است که فرمودند که
آن حضرت به یاد داد مرا هزار حرف که مفتوح میشود از هر حرفی هزار حرف. دیگر در اخبار مستفیضه وارد شده است که
حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمود که یا علی چون من فوت شوم مرا غسل ده و کفن کن و بنشان و هر چه خواهی از
من بپرس که هر چه بپرسی جواب خواهم گفت، و إن شاء اللَّه در مبحث غسل میّت نیز خواهد آمد. و احادیث متواتره وارد شده
است که جمیع این علوم و غیر اینها از علوم انبیاء که همگی را حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله میدانست بائمه معصومین
صلوات اللَّه علیهم رسید، و ایشان همه را میدانستند. و در اخبار متواتره وارد شده است که روح القدس که از اعظم مقربان الهی
است و از همه فرشتگان عظیمتر و داناتر است و با أولو العزم انبیاء میبوده ص: 38 با ائمه معصومین میبود
و مذکّر ایشان بود و باین اعتبار ائمه را محدّث بفتح دال مینامند چون روح القدس به ایشان حدیث میگوید، و دور نیست که عقل
کل باشد یا عقل اول که حکما به آن قایلاند. و باز در اخبار متواتره وارد شده است که حق سبحانه و تعالی در شب قدر ملائکه و
روح را میفرستد به خدمت ائمه مطهرین صلوات اللَّه علیهم و مقدّرات این سال را از ارزاق و آجال و بلاها و نعمتها و آن چه واقع
میشود تا سال دیگر به خدمت ایشان عرض میکنند. و در اخبار مستفیضه وارد شده است که در هر شب جمعه ائمه هدي صلوات
اللَّه علیهم را معراج روحانی واقع میشود به عرش مجید، و چون مراجعت میفرمایند علوم بسیار ایشان را حاصل گردیده. و در
اخبار صحیحه متواتره وارد شده است که هر شب و هر روز اعمال جمیع امّت را از خیر و شر عرض مینمایند بر حضرت سید
المرسلین و ائمه طاهرین صلوات علیهم چنانکه حق سبحانه و تعالی از روي تهدید فرموده است وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَ یَرَي اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ
یعنی بگو یا محمد که هر چه میخواهید بکنید که اعمال شما را اللَّه تعالی میبیند و رسول او و مؤمنان که ائمه « رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ
معصومینند میبینند در حین عرض به ایشان، و در اخبار متواتره وارد شده است که آنا فآنا بر ایشان منکشف میشود علوم الهیّه. و
در اخبار متواتره وارد شده است که احوال هر کس را بعنوان مکاشفه میدانند و میدانند که شیعه است یا سنّی است، و بهشتی است
یا دوزخی، و اسامی هر یک را میدانند، و نزد ایشان است کتاب اسامی شیعیان، و غیر ایشان چنانکه حضرت سید المرسلین
صفحه 36 از 318
میدانست. و در صحیح بخاري و غیر آن ص: 39 مسطور است که آن حضرت در روز کسوف شمس بعد
از نماز فرمودند که الیوم بر من منکشف شد همه چیز حتی اهل بهشت و اهل دوزخ، و بر همه عالم شدم بعلم حضوري، و جمعی
کثیر از آن کتاب اسامی خود را یافتند، و آن کتاب عظیمی است مسمّی به ناموس. و در اخبار متواتره وارد شده است که اسامی
عظماي الهی هفتاد و سه اسم است، یکی از آنها مخصوص ذات مقدس الهی است، و هفتاد و دو اسم دیگر را به حضرت سیّد
المرسلین و ائمه مقدسین دادهاند، آصف برخیا یک اسم میدانست که: تخت بلقیس را در یک چشم زدن نزد حضرت سلیمان
حاضر ساخت، و حضرت عیسی را از آنها دو اسم داده بودند که مرده زنده میکرد و کور مادرزاد را روشن میکرد، و پیس را شفا
میداد، و حضرت موسی را چهار اسم عطا نموده بودند، و حضرت ابراهیم را شش اسم داده بودند، و حضرت نوح را هشت اسم
داده بودند، و حضرت آدم را بیست و پنج اسم داده بودند، و ائمه هدي را هفتاد دو اسم دادهاند، ببین تفاوت ره از کجاست تا به
کجا دیگر در اخبار متواتره وارد شده است که نزد ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم بود کتاب علی بن ابی طالب صلوات اللَّه علیه که
حضرت سید المرسلین فرموده بودند و حضرت سیّد الوصیین نوشته بوده بخط مبارك خود، و جمعی کثیر آن کتاب را دیده بودند
مثل زراره و محمد بن مسلم و غیر ایشان و ایشان روایت کردهاند که: آن کتاب به ضخامت ران شتري بود و مسمّی بود به جامعه، و
در آن جامعه مسطور است هر حلال و هر حرامی و هر حکمی حتی اگر آن که کسی بدن کسی را بخراشد ارش آن چند است. و
دیگر نزد ایشان است جفر جامع، و علماي عامه نقل کردهاند که علم آن نزد ائمه اهل البیت است، و آن چه الحال در میان هست
بیست و هشت جزو است هر جزوي بیست و هشت صفحه هر صفحه بیست و هشت خانه در طول، ص: 40
در بیست و هشت خانه در عرض، و در هر خانه چهار حرف از حروف تهجی و جمعی که مدعیند که خبر از علم آن داریم
کاذباند مگر اولیاء اللَّه که: ایشان محل اسرار علوم اهل بیتاند سلام اللَّه علیهم، و ایشان مامورند بستر آن. دیگر مصحف فاطمه
(ع) است. و آن کتابی است که حضرت امیر المؤمنین (ع) نوشته است از املاي جبرئیل، چون بعد از وفات حضرت سید المرسلین
حضرت فاطمه (علیها السلام) بسیار غمگین و اندوهناك بود، و چون مقرر است که قصص و حکایات فی الجمله رفع اندوه و حزن
مینماید، حق سبحانه و تعالی جبرئیل را فرستاد از جهت تسلی دادن آن حضرت، جبرئیل میگفت و حضرت فاطمه (علیها السلام)
میشنید و حضرت امیر المؤمنین مینوشت، و در آن مسطور است احوال ما بعد حضرت سید المرسلین تا انقضاي دنیا و مشهور
آنست که حروف آن حروف نورانیه است که مفتتح سور قرآنی است. و صاحب کشاف و غیره در فضایل آن سخنان نقل کردهاند
یعنی راه علی حق است و به آن تمسک جستهایم و این کتاب نیز « صراط علیّ حقّ نمسکه » و مجموع آن در چهارده حرف است
مرموز است مثل جفر جامع بهمان عنوان که چهارده جزو است و هر جزوي چهارده صفحه و در هر صفحه چهارده خانه طولا و
عرضا و هر خانه چهار حرف و مسمی است به جفر ابیض، و آن چه مشهور است از جفر جامع و جفر ابیض محض شهرت است نه
در حدیثی دیدهام و نه از عالمی بعنوان جزم شنیدهام، و این حقیر هر دو را داشتم در صغر سن و به خدمت همه علماء آن زمان رفتم
کسی دعوي علم آن نکرد مگر شیخ بهاء الدین محمد رحمۀ اللَّه علیه که گفت من فی الجمله خبر دارم از گذشتهها، تا آن که
گفت من قواعد علّامه را از جفر جامع استخراج میتوانم کرد، بنده عرض کردم که به آن عنوان میدانید که کل کلمات آن در این
جفر هست و چون جمع کنید قواعد میشود، در جواب فرمودند که این معنی را همه ص: 41 کس میداند
بعنوان دیگر میدانم، و سعی بسیار نمودم نفرمودند و اللَّه تعالی یعلم. و شکی نیست که اگر جمعی فی الجمله مطلع باشند عالم
بجمیع آن نیستند با آن که معلوم نیست که این دو کتاب جفر جامع و جفر ابیض باشند، بلکه اظهر آنست که هر دو نزد ائمه
معصومین است لفظا و معنی و اللَّه تعالی یعلم. و انواع علوم ائمه معصومین سلام اللَّه علیهم اجمعین از حد حصر متجاوز است آن چه
را نقل نمودهاند در اخبار احصا نمیتوان نمود و آن چه را نقل نمودهاند نزد آن چه نقل ننمودهاند مثل نسبت قطره است به دریا. و
از آن جمله علم الهام است که اعظم علوم ایشان است و لیکن عامه این علم را تجویز میکنند نسبت به بایزید، و ابراهیم ادهم، و
صفحه 37 از 318
حسن بصري، و امثال ایشان و انکار مینمایند در ائمّه معصومین صلوات اللَّه علیهم با آن که خود نقل نمودهاند که صوفیه منسوب به
ایشانند، و ابو یزید بسطامی که معظم ایشان است این رتبه را از سقایی خانه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه یافت و
معروف کرخی از دربانی حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرّضا صلوات اللَّه علیهما یافت، و هر که تفصیل آن خواهد باید که
رجوع نماید به تذکرة الأولیاء شیخ عطار و شواهد النبوّة مولانا جامی بلکه روضۀ الصفا و حبیب السیر و سایر کتب تواریخ ایشان
مشحون است از معجزات و کرامات ائمه اهل البیت سلام اللَّه علیهم و بعضی از انواع علوم ایشان در اثناي اخبار این کتاب خواهد
آمد مجملا و مفصلا إن شاء اللَّه تعالی
فائده پنجم وجوب رجوع است در همه علوم به ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم
یعنی هر چه را ندانید از اهل ذکر سؤال کنید، و اخبار «1» 43 : قال اللَّه تبارك و تعالی فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ 16
صحیحه متواتره وارد شده است که اهل ذکر ایشانند. و اشاره بان شد سابقا، دیگر حق سبحانه و تعالی فرموده است که أَطِیعُوا اللَّهَ وَ
یعنی اطاعت کنید اللَّه تعالی را و اطاعت نمایید سید المرسلین را و فرمان برداري کنید صاحبان «2» أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ
حکم را و به اتفاق امّت مراد از این آیه ائمه هدياند یا پادشاهان، و عقل کافی است در تمیز چه ظاهر است که محال است که حق
سبحانه و تعالی امر فرماید خلایق را به متابعت مانند یزید ملعون، و ولید کافر، و حجاج اکفر کفّار و امثال این جماعت از خلفاي بنی
امیه و بنی عباس و غیر ایشان بلکه محال است که حق سبحانه و تعالی امر فرماید به اطاعت غیر معصوم و به اتفاق امّت غیر ائمه اثنی
عشر معصوم نبودهاند. و جمیع خلفاي اثنی عشر را خلیفه میدانند به احادیثی که در جمیع صحاح ستّه وارد شده است در خلافت
ایشان و به آن اشاره شد پس واجب باشد اطاعت ایشان با آن که اخبار متواتره از طرق عامه و خاصه وارد شده است. که اولی الامر
ایشانند و این اخبار را به تایید اللَّه تعالی با آیات و اخباري که در شأن ائمه هدي ص: 43 است در کتب
متفرقه ذکر کردهام و إن شاء اللَّه تعالی مجتمعا نیز ذکر خواهیم نمود و در این کتاب اشاره بان میشود. دیگر حق سبحانه و تعالی
یعنی اي گروهی که ایمان آوردهاید به خدا و رسول از اللَّه «1» فرموده است که یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ
تعالی بترسید، و با صادقان باشید یعنی دست از متابعت ایشان مدارید، و رتبه صدق در افعال و اقوال و اطوار رتبه مقربان درگاه الهی
است چنانکه کتانی در آن کتابی تصنیف نموده است و آن چه او ذکر کرده است و غیر او محال است وجود آن در غیر ائمه
معصومین و احادیث مستفیضه وارد شده است که مراد از صادقان ائمه معصومینند که حافظان شریعت سیّد المرسلیناند، و اخبار
وجوب متابعت ایشان نیز متواتر است. دیگر حق سبحانه و تعالی فرموده است که إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ
یعنی نیست ولی شما و صاحب و واجب الاطاعه شما مگر حق سبحانه و تعالی و «2» یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
رسولش سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و مگر کسانی که به پاي میدارند نماز را و زکاة میدهند در حالت رکوع و به اتفاق
مفسّران شیعه و سنّی این آیه در شأن حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه نازل شده است، و اخبار متواتره از خاصّه و عامّه وارد
شده است که این آیه در شأن امامت آن حضرت نازل شده است، و ذکر آن اخبار سبب طول میشود، و مجملش آنست که سائلی
سؤال نمود از صحابه و حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه در نماز بود، و اشاره به سایل نمود به انگشتري خود سائل آمد و
انگشتري را از دست حضرت بیرون آورد، و این آیه نازل شد، و صاحب کشاف و سایر مفسّران عامه ذکر نمودهاند که ایراد آن
ص: 44 بلفظ جمع بواسطه تعظیم است، و بواسطه آن که دیگران نیز در این فعل متابعت آن حضرت نمایند.
و در احادیث ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم مزبور است که سائل از ملائکه بود، و بر هر یک از ائمه معصومین نازل شد و سؤال کرد
در حالت رکوع ایشان در حالت رکوع تصدق نمودند. و ابن مغازلی شافعی این خبر را از عبد اللَّه عباس و ابو ذر غفاري روایت
کرده است که حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله از حق سبحانه و تعالی استدعا نمود که خداوندا حضرت موسی از تو
صفحه 38 از 318
طلب نمود خلیفه و وزیري هارون را خلیفه و وزیر او گردانیدي، من نیز از تو میطلبم که علی بن ابی طالب را خلیفه و وزیر من
گردانی حضرت تمام نکرده بود دعا را که جبرئیل آمد و این آیه را آورد. و مؤیّد این است خبر متواتر نزد عامه و حتی در صحاح
سته هر یک، و نزد خاصّه که حضرت سیّد المرسلین به امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیهما فرمودند که یا علی تو از من به منزله
هارونی از موسی، الّا آن که بعد از من پیغمبري نخواهد بود و اگر میبود هر آینه تو خواهی بود، جمیع رتبه هارونی را از جهۀ آن
حضرت مقرر ساختند بغیر از رتبه نبوت و عمده رتبه او خلافت حضرت موسی بود و نسائی در صحیح خود که از صحاح ستّه است
خبر خاتم و نزول آیه را از عبد اللَّه بن سلام روایت نموده است و بطرق متکثره از حضرت امیر المؤمنین (ص) و عبد اللَّه عباس و
غیرهما روایت نمودهاند. و ثعلبی از سدي و عتبه و غالب بن عبد اللَّه روایت نموده است که این آیه در شأن امیر المؤمنین صلوات
اللَّه علیه نازل شد بعد از تصدق به خاتم و نزد شیعه اشهر من الشمس است سندا و دلالۀ و آیات و اخبار در این باب زیاده از حد
حصر است، و غرض مجرّد اشاره بود به آن.
فائده ششم در اوصاف علماي دینی است که از ایشان اخذ علم توان نمود
بدان که چون ظاهر شد و اخبار متواتره وارد شده است که منحصر است اخذ علوم دینیه از اهل بیت حضرت سید المرسلین صلوات
اللَّه علیهم، و روایات متواتره وارد شده است در مذمت آرا و مقاییس و اجتهادات باطله که ذکر آنها مورث ملال است، چون این
رساله محل آن نیست و بعضی از آنها را در روضۀ المتقین یاد کردهام و در این شک نیست که در زمان حضرت سید المرسلین تا
زمان غیبت کبري مدار شیعه را بر این بود که اخبار از رسول مختار و ائمه اطهار سلام اللَّه علیهم میشنیدند، و به شهرهاي خود رفته
نقل مینمودند، و شیعیان بدان عمل میکردند، و چون ائمه جور که سلاطین آن اوقات بودند غالب بودند، و با آن که بعضی از آن
سلاطین شیعه بودند چون منصور و هارون و مامون بواسطه خوف زوال ملک خود اظهار نمیکردند مذهب خود را و بر وفق اقوال
بعضی از علما آن وقت که ایشان را اولو الأمر و واجب الاتباع میدانستند عمل مینمودند، و اگر کسی مخالف آن میگفت امر
گفته است که این آیه دلیل است بر آن که «1» بقتل او مینمودند. چنانچه صاحب کشاف در تفسیر آیه لا یَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ
فاسق صلاحیّت امامت ندارد، و چگونه ص: 46 صلاحیّت امامت داشته باشد کسی که اگر قاضی باشد و
فاسق باشد حکمش باطل است، و اگر گواهی فاسق باشد گواهیش مردود است، و اطاعت او واجب نیست، و خبرش مقبول نیست،
و پیش نمازي نمیتواند کرد، و همیشه ابو حنیفه پنهان فتوي میداد که واجب است نصرت زید بن علی بن الحسین صلوات اللَّه
علیهما، و زید را امام میدانست، و میگفت واجبست مال نزد او بردن و با او خروج نمودن نه بر این دزد متقلب که نام امامت و
خلافت بر خود بسته است، مثل دوانقی که منصور باشد، و امثال او. و زنی آمد پیش ابو حنیفه که تو فتوي دادي که پسرم خروج
نمود با محمد و ابراهیم پسران عبد اللَّه بن الحسین بر منصور و پسرم کشته شد به فتواي تو، ابو حنیفه گفت کاش من به جاي پسر تو
بودم، و همیشه ابو حنیفه در باب این ائمه جور میگفت که اگر اینها مسجدي بسازند و امر کنند مرا که آجر آن را بشمارم هر آینه
نشمارم. و از ابن عینیه منقولست که او میگفت که حق سبحانه و تعالی هرگز ظالم را امام نمیکند، و چگونه جایز است که ظالم را
امام کنند، و حال آن که امام بواسطه دفع ظلم در کار است پس هر گاه ظالم را نصب کنند مثل مشهور میشود که هر که گرگ را
شبان گوسفندان کند ظلم بر گوسفندان کرده است، عبارت کشاف تمام شد، اما زمخشري بیچاره خبر ندارد که همه اینها بر او
وارد است در خلافت ثلاثه، و ظلمهاي ایشان در زمان خلافت ایشان بسیار است، و هر سه سالها در کفر بودند، و غرض الهی آنست
که هر که یک وقتی ظالم باشد صلاحیّت نبوت و امامت ندارد، چنانکه بیضاوي در تفسیرش ذکر کرده است که آیه دلالت میکند
بر آن که پیغمبران میباید معصوم باشند پیش از بعثت و بعد از بعثت، و امامان میباید که معصوم باشند بعد از امامت. و بر او بحث
کردهاند که دلالت یکی است هر چه در نبوت است در امامت همانست، تا عاقبت منصور ص: 47 ابو حنیفه
صفحه 39 از 318
را گرفته در حبس کرد و او در زندان کشتند، و همین معنی باعث اعتبار او شد بنا بر این ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم از عامه
تقیه مینمودند غالبا و لیکن اصحاب ایشان از حد و حصر متجاوز بودند، و مذهب ایشان را میدانستند و تقیه را نیز میدانستند تا آن
که زمان ظهور ایشان منقضی شد و غیبت کبري حضرت صاحب الأمر (ع) واقع شد دیگر کسی نداشتند. که رجوع به او کنند، و
اخباري که از حضرت شنیده بودند، و در کتب ایشان بود رجوع بانها نمودند، و به اخبار متواتره عمل مینمودند و شواذ را طرح
مینمودند تا آن که بواسطه غلبه سلاطین جور و سوختن کتب ایشان و به آب ریختن آنها بسیاري از آنها از دست رفت و کتبی که
در میان ایشان ماند اکثر اخبار آنها از حد تواتر ساقط شد و مذاهب عامه نیز بسیار شد و این تمیز نیز از دست رفت که بدانند کدام
خبر از روي تقیه است و کدام موافق حق، و دیگر اموري که ذکر آن لایق نیست، اختلافات در میان شیعه به همرسید، و هر یک
بموجب یافت خود از قرآن و حدیث عمل مینمودند، و مقلّدان متابعت ایشان میکردند. تا آن که سی سال تقریبا قبل از این فاضل
متبحر مولانا محمد امین استرابادي رحمۀ اللَّه علیه مشغول مقابله و مطالعه اخبار ائمه معصومین شد و مذمت آراء، و مقاییس را
مطالعه نمود و طریقه اصحاب حضرات ائمه معصومین را دانست فواید مدینه را نوشته باین بلاد فرستاد اکثر اهل نجف و عتبات
عالیات طریقه او را مستحسن دانستند و رجوع به اخبار نمودند و الحق اکثر آن چه مولانا محمد امین گفته است حقست، مجملا
طریق این ضعیف وسطی است ما بین افراط و تفریط، و آن طریق را در روضۀ المتقین مبرهن ساختهام بتدریج و إن شاء اللَّه در این
شرح نیز مجملا یاد خواهم نمود، و مجملش آنست که از عالمی که عارف شده باشد به طریقه مرضیه اهل بیت سلام اللَّه علیهم به
کثرت مزاولت اخبار ایشان و جمع بین الاخبار ایشان تواند نمود، و عادل باشد ص: 48 بلکه تارك دنیا عمل
به یافت او میتوان کرد بلکه واجب است عامی را عمل به یافت او کردن و در این صورت عمل بقول او نکردهاند بلکه عمل بقول
اللَّه و قول الرسول و قول الائمۀ المعصومین صلوات علیهم کردهاند. و در حدیث صحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
ترجمهاش این است که نمیترسند از حق سبحانه و تعالی از «1» علیه وارد شده است در تفسیر آیه إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ
جمله بندگان او مگر علما و ظاهرش آنست که خشیت لازمه علم است به قرینه سیاق آیه، اگر چه من حیث اللّفظ حصر خشیت
است در علماء و همین شرف ایشان را بس است، لکن معنی اوّل اظهر است، و حضرت فرمودند که مراد از علماء در این آیه
جمعیاند که بعلم خود عمل مینمایند، و فعل ایشان مصدّق قول ایشان است، و کسی که فعلش تصدیق قولش نکند او عالم نیست.
و از تفسیر حضرت نیز ظاهر شد که خشیت لازمه علم است، و خشیت حقیقی آنست که بعلم خود عمل کند نه از بابت خشیت
جمعی که گریه کنند، و همان عمل قبیح را کنند. و در حدیث صحیح وارد است از حضرت صادق صلوات اللَّه علیه که فرمودند
طلب کنید علم را و با علم زینت خود نمایید حلم و بردباري و وقار را که همیشه دل به یاد الهی باشد یا تن به آرام باشد، و از جا به
زودي در نیاید، و تواضع کنید با کسانی که علم را به یاد ایشان میدهید، و تواضع کنید با استادانی که از ایشان علم اخذ میکنید، و
مباشید عالمان جبار متکبر که تکبر باطل شما رونق علم حق شما را ضایع میگرداند بلکه ظاهرش آنست که مطلق حق شما را باطل
میکند، حتی دین شما را بر هم میزند، و از مرتبه کمال میاندازد نعوذ باللَّه منه. ص: 49 و از حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقول است که روایت کنندگان کتاب بسیارند، و رعایت کنندگان آن کمند چه بسیار کسی که غم
احادیث دارد و لفظ و معنی آن را درست میکند، و لیکن چون عمل به آن نمیکند بان علم بدي کرده است و آن را ضایع
گردانیده است، پس علماء حقیقی غم عمل دارند، و اهتمام ایشان در عمل است، و جاهلان در غم اینند که حدیث را حفظ کنند
کاري بعمل ندارند یکی رعایت حیات ابدي خود میکند، و دیگري رعایت هلاك سرمدي خود، بواسطه همین است که در میانه
ایشان ربطی نیست، هر چند هر دو در یک کارند. و از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه منقول است که فرمودند که اي طالب
علم علم را فضایل بسیار هست که از لوازم اوست پس علم مانند آدمی است که سر او تواضع است با خدا و خلق، و چشم علم
بیزاري از حسد است خصوصا حسد علماء، و گوش علم فهمیدن است، و زبان علم راست گویی است، و حفظ علم تفحص است از
صفحه 40 از 318
آن، و دل علم نیت را خالص نمودن است از براي خدا، و عقل علم همه چیز و همه کار را دانستن است، و دست علم رحمت است،
و پاي علم زیارت علماست، و همت علم سلامتی دنیا و آخرتست، و حکمت علم ورع و پرهیزکاریست، و قرارگاه علم نجابتست، و
کشاننده علم عافیت است، و مرکب علم وفا بعهد خدا و خلق است، و سلاح علم هموار سخن گفتن است، و شمشیر علم رضا به
قضاست، و کمان علم مدارا با دشمنانست، و لشکر علم بحث کردنست با علما، و مال علم ادبست، و ذخیره علم اجتنابست از
گناهان و توشه علم یا رداي علم بحسب اختلاف نسخ نیکی با خلایق نمودنست و ماواي آن یا آب آن با همه کس صلح
نمودنست، و دلیل علم هدایت نمودن خلایق است، و رفیق علم محبت خوبانست. و مخفی نیست حسن استعارات. لوامع صاحبقرانی،
ج 1، ص: 50 و دیگر منقول است در حدیث صحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که حضرت امیر المؤمنین صلوات
اللَّه علیه فرمودند که میخواهید شما را خبر دهم از فقیه و عالم حقیقی، او آن کسی است که آن قدر از عذاب الهی مردم را
نترساند که ایشان ناامید شوند از رحمت الهی و آن قدر از رحمت الهی، نقل نکند که مردم ایمن شوند از عذاب الهی، بلکه چنان
کند که حق سبحانه و تعالی در قرآن مجید یاد فرموده است، و هر دو را با هم قرین ساخته است، اگر آیه رحمتی بیان فرموده است،
در عقب آن آیه عذابی یاد کرده است. و بر عکس. دیگر از علامت عالم آنست که رخصت ندهد عوام را در مخالفت الهی به آن
که بعلم خود عمل نکند، پس اگر از عالم صغیره صادر شود سبب گناهان کبیره دیگران میشود، و اگر از ایشان مکروهی بفعل آید
دیگران جرأت بر ما فوق آن خواهند کرد، و گناهان جهال در گردن ایشان خواهد بود بیآن که از گناهان جهال چیزي کم شود.
علامت دیگر آنست که دست از دامن متابعت قرآن برندارد بانکه متوجه دنیا و زینت آن شود یا مخالفت الهی کند در صغیره یا
کبیره یا آن که ترك قرآن کند بالکلیّه و متوجه احادیث شود، چنانکه مدار جمعی کثیر در آن زمان بر این بوده است، و الحال نیز
هست بلکه هر حدیثی که مخالف کتاب اللَّه است غیر مقبولست به احادیث بسیار از حضرات سید المرسلین و ائمه طاهرین سلام اللَّه
علیهم، پس فرمودند که بتحقیق که خیر و خوبی نیست در علمی که از روي فهمیدن نباشد، و غور در معانی و حقایق آن نکنند، و
هم چنین خیر و خوبی نیست در قرائت قرآنی که از روي تدبّر و تفکر در معانی آن نباشد، چنانکه حق سبحانه و تعالی امر فرموده
است به آن و نهی کرده است از عدم تدبّر در آن. ص: 51 و از حضرت سید السّاجدین صلوات اللَّه علیه نیز
منقولست که هر آیه از آیات قرآن گنجی است از گنجهاي رحمانی باید که چون سر هر خزینه را بگشایی نظري به آن چه در آن
خزینه است بکنی، و آن چه ممکن است از جواهر حقایق برداري، و بگذري. و فرمودند که خیر و خوبی نیست در عبادتی که از
روي تفکر و حضور قلب نباشد و در روایتی دیگر از آن حضرت منقول است که خیري نیست در عبادتی که بیعلم باشد، و خیري
نیست در حجی که در آن ورع و پرهیزکاري از محرمات الهی نباشد. دیگر روایت است صحیحا از حضرت امام علی بن موسی
الرّضا صلوات اللَّه علیه که علامت فقه و علم حلم و بردباري است و خاموشی است از سخنان بیفایده، پس عالمی که این دو صفت
نداشته باشد عالم نیست. دیگر روایتست از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله که حواریان حضرت عیسی علی نبیّنا و علیه
السلام از آن حضرت پرسیدند که ما با که همنشینی کنیم حضرت فرمودند که با کسی همنشینی کنید که چون او را ببینید خدا را
یاد کنید، و چون او به سخن درآید علم شما زیاده شود، و عمل او شما را راغب گرداند در آخرت حاصل آنست که با عالمی
همنشینی باید نمود که همیشه به یاد خدا باشد، و هر چه گوید از خدا گوید، و هر چه کند از براي حق سبحانه و تعالی کند، و اینها
اوصاف علماء ربّانی است که اولیاء اللَّهاند و دوستان حق سبحانه و تعالیاند. چنانکه در حدیث معتبر از حضرت سید المرسلین صلّی
اللَّه علیه و آله وارد شده است که هر که خدا را بشناسد و بزرگواري او را بداند منع میکند دهان خود را از سخنانی که عبث باشد،
و شکم خود را از خوردن زیاده بر قوت لا یموت، و به تعب میاندازد خود را بروزه روز، و عبادت شب گفتند یا لوامع صاحبقرانی،
ج 1، ص: 52 رسول اللَّه این جماعت اولیاء اللَّهاند حضرت فرمود که اولیاء اللَّه جمعیاند که چون ساکتست در خاموشی به یاد
الهیاند، و چون سخن میگویند سخنان ایشان حکمت الهی است که بر ایشان فایض میشود، و چون راه میروند راه رفتن ایشان
صفحه 41 از 318
برکتست از جهۀ خلایق اگر نه اجلی باشد که حق سبحانه و تعالی از جهۀ ایشان مقرر ساخته است قرار نگیرد روحهاي ایشان در
بدنهاي ایشان یک چشم زدن از شوق ثواب الهی و خوف عقاب الهی، پس ظاهر شد که همنشینی با امثال این جماعت میباید
کرد. و در حدیث صحیح از حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله وارد شده است که همنشینی با اهل دین شرف دنیا و
آخرتست. و در حدیث معتبر وارد شده است که لقمان به پسر خود نصیحت نمود که اي پسر چشم باز کن و ببین که با که همنشینی
میکنی، پس اگر ببینی جمعی را که به یاد خداوندأند و سخن خدا میگویند با ایشان بنشین، اگر تو عالمی علم تو به تو نفع
میدهد که تذکیر ایشان میکنی، و اگر جاهل باشی ایشان تو را تعلیم میکنند، و شاید که حق سبحانه و تعالی رحمتی به ایشان
فرستد و تو را نیز فرا گیرد رحمت و اگر بینی که به یاد خدا نیستند با ایشان منشین که اگر عالمی علم تو به تو نفع نمیدهد اگر
نتوانی ایشان را هدایت نمودن، و اگر جاهلی جهلت زیاده میشود، و ممکن است که حق سبحانه و تعالی عقوبتی به ایشان فرستد و
تو را نیز فرا گیرد پس تا ممکن باشد همنشینی با علماي صالح باید کرد، و هیچ شک نیست که همنشینی مؤثر است دیگر به اسانید
متکثره از حضرت سیّد المرسلین و ائمه طاهرین سلام اللَّه علیهم منقول است که طالبان علم سه طایفهاند باید که ایشان را و صفات
ایشان را بشناسی تا متابعت خوبان ایشان بکنی و از بدان ایشان دور باشی. اول: طایفهاند که طلب علم میکنند از جهۀ آن که قوت
بحث به همرسانند ص: 53 که با دیگران مجادله توانند کرد و فایق توانند شد. دویم: طایفهاند که طلب علم
میکنند بواسطه اعتبار دنیوي و زیادتی اموال و اسباب که از روي خدعه و فریب تحصیل آن کنند. سیم: گروهیاند که مطلب ایشان
تحصیل علم است از جهۀ رضاي الهی، و عمل نمودن به آن و اما صفات و علامات ایشان آنست که طایفه اول کار ایشان ایذاي
مؤمنانست به مجادله، و اگر مجلسی باشد که جمعی در آنجا باشند به سخن درمیآیند، و ذکر کمالات علمی خود میکنند که با
فلان عالم چندین بحث دارم، و چندین تصنیف کردهام، و نظیر خود ندارم، و حلم و بردباري که ندارد در مجالس نقل میکند که
فلان طالب علم با من درشتی کرد گذرانیدم با آن که قدرت بر ضرب و قتل او داشتم، شاید که از امثال خود شخصی را به سخن
در آورد و با او بحث کند و هر چند داند که حق به جانب اوست مجادله کند و درشتی کند که تو نمیفهمی ترا کجا قابلیت آن
هست که با من سخن گویی، من فلان فاضل و فلان عالم را الزام دادهام، و امثال اینها از اقوال و افعال مخالف دعواي حلم و ورع و
اگر چه اظهار خشوع و حلم میکند، اما در واقع از حق سبحانه و تعالی شرم ندارد و کاذبست، پس حضرت نفرین فرمودند او را که
حق سبحانه و تعالی او را همیشه خوار و زار کند و بر کمرش زند. که کمر نبندد یا دو حصه شود. اما طایفه دویم چون غرض ایشان
تحصیل مال و جاه است چون به اهل دنیا میرسند تملق و تواضع به ایشان میکنند که ایشان را بفریبند، و چون به امثال خود از
فضلا و طلبه میرسند با ایشان نهایت تکبر میکنند سیما اگر عیاذا باللَّه یک کتاب بیشتر از او خوانده باشد با آن که اگر اغنیا هیچ
نخوانده باشند با ایشان تواضع میکنند و با علما تکبّر میکنند، پس او رشوه یا شیرینیهاي اغنیا را میخورد، و دین خود را بر باد
میدهد، پس حق سبحانه و تعالی چشم بصیرت او ص: 54 را کور گرداند، و قطع کند اثر او را از آثار علما
که نام و نشان این جماعت نماند. و اما طایفه سیم همیشه غم و اندوه آخرت دارند شبها بیدارند از جهۀ بندگی تحت الحنک بر
کلاه عبادت بسته، و در ظلمت شبهاي تار به عبادت الهی بر پاي خاسته، همیشه بندگی میکنند و نهایت خوف دارند که مبادا
شرایط آن مفقود باشد، و مقبول درگاه الهی نبوده باشد، و خداوند خود را میخواند با نهایت خوف از آخرت، و عاقبت و همگی
متوجه احوال خود شدهاند و رو از همه کس گردانیده، و به اهل زمان خود بینا شده میدانند که مصاحبت ایشان مضرّ است، بلکه از
معتمدترین برادران مؤمن خود وحشت دارند، چه هر چند خوب باشند ساعتی که با ایشان مینشینند از عبادت الهی میمانند قطع
نظر از لوازم آن صحبت که غالبا مشتمل است بر مفاسد بسیار، پس حق سبحانه و تعالی قوت او را زیاده گرداند در عبادت و
طاعت، و روز قیامت او را امان دهد از عذاب خویش یا میدهد که خبر باشد نه جمله دعائیه. دیگر منقولست از حضرت امام محمد
باقر صلوات اللَّه علیه که عالم حقیقی آن کسی است که ترك دنیا کرده باشد، و رو به آخرت داشته باشد و پیرو شرع حضرت سیّد
صفحه 42 از 318
المرسلین صلوات اللَّه علیه باشد. و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقولست که هر گاه به بینید که عالمی دنیا را
دوست میدارد او را بر دین خود متهم دانید، و علوم از او اخذ منمایید که هر که چیزي را دوست میدارد او را جمع میکند، و
چون او دنیا را دوست میدارد سعی در تحصیل او مینماید، و غم و دین خود و دیگران ندارد و دین خود را بدنیا میدهد، پس
حضرت فرمود که حق سبحانه و تعالی وحی فرستاد به حضرت داود علیه السّلام که اي داود واسطه مگردان در میان من و خود
عالمی را که فریفته دنیا باشد که او ترا از راه محبت من باز میدارد، و امثال این علما راه زنانند کسانی را که رو بمن دارند کمترین
عقوبتی که ایشان را میکنم ص: 55 آنست که حلاوت مناجات خود را از دلهاي ایشان برمیدارم و در
حدیث صحیح از امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه مرویست که آسیایی است در جهنّم که به آن خورد میکنند سرهاي علماي فاجر
را، و قراء فاسق را، و جبّاران ظالم را و وزیران خاین را. و منقول است که یکی از علماء فاسق با پسران ساده به خدمت شاه عالم
آفتاب اولیا، پیشواي دین صفی الاصفیاء آن که از وي گشت مشهور اردبیل و ز جمالش کشت پر نور اردبیل آمد چون حضرت
شیخ صفی علیه الرحمه او را به آن وضع ناخوش دیدند همین حدیث را بر او خواندند آن فاسق در جواب گفت که سر ما را به
حصّه آسیابان خواهند داد، حضرت شیخ بالبدیهه فرمودند که آسیابان حصّه خود را خوردتر میکند. و از حضرت سیّد المرسلین و
حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیهما منقول است: که هر که غرضش از طلب علم این باشد که فخر کند به آن بر علما یا جدل
کند به سبب آن به امثال خود از بیخردان یا روي مردم را بسوي خود کند، پس جاي خود را در جهنّم مهیّا کند که جاي او
آنجاست، به درستی که ریاست سزاوار نیست مگر اهلش را و آنها کسانیاند که نخواهند آن را، و اگر کنند بامر الهی کنند نه از
براي نفس و هوي، و متصف باشند به شرایط آن، و ازین خبر و غیر این از اخبار بسیار ظاهر میشود که میباید غرض از طلب علوم
رضاي الهی بوده باشد نه مطالب باطله دنیوي. و اخبار بسیار از ائمه معصومین اطهار علیهم السّلام منقولست که هر که لوامع
صاحبقرانی، ج 1، ص: 56 غرض او از تحصیل علم حدیث مال و جاه دنیوي باشد او را در آخرت بهره از رحمت الهی نباشد، و هر
که را غرض رضاي الهی باشد حق سبحانه و تعالی او را اعطا میکند دنیا و آخرت. و از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه
منقولست که بر منبر فرمودند اي مردمان هر گاه عالم شوید بعلم خود عمل نمایید تا هدایت یابید به علوم لدنّیه، و معارف یقینیه، و
عالمی که بعلم خود عمل ننماید جاهلی است که هرگز از جهل خلاصی نداشته باشد بلکه حجت الهی بر این عالم عظیمتر و تمامتر
است از آن جاهل. و از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام مرویست که هفتاد گناه جاهل را میآمرزند پیش از آن که یک گناه
عالم را بیامرزند. و از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله روایتست که علماء دو طایفهاند، یکی عالمی است که بعلم خود
عمل نماید و او را نجات ابدي است، دیگر عالمی است که بعلم خود عمل ننماید و او هالک هست، و به درستی که اهل جهنم در
عذابند از گند این عالم و از اهل جهنم ندامت و حسرت کسی بیشتر است که او شخصی را بسوي حق سبحانه و تعالی خوانده باشد
و آن شخص قبول کرده اطاعت الهی کرده باشد، و حق سبحانه و تعالی او را به بهشت برد و آن عالم را که بعلم خود عمل ننموده
باشد بجهنم برد به سبب عدم عمل و متابعت هواهاي نفسانی، و دور اندیشی دنیا، اما متابعت آرزوهاي نفسانی، پس آن مردم را از
حق باز میدارد، و اما طول أمل یاد اخرت را از خاطر این کس میبرد، و حق سبحانه و تعالی علماء بد را تشبیه به سگ و حمار
فرموده نعوذ باللَّه منه و آیات و اخبار در مدح علماء با عمل، و مذمّت علماي بیعمل بسیار است باین اکتفا شد در مقدمه.
فائده هفتم در بیان اختلاف أخبار و جمع میان اینهاست:
و چون سابقا مذکور شده که بواسطه تقیه از سلاطین جور اخبار بعنوان تقیۀ از ائمه معصومین (ع) صادر شده است، و گاه هست که
به واسطه قلت تدبّر روات یا عدم حفظ ایشان یا بواسطه فسق ایشان اخبار مختلفه وارد شده است، و وجوه دیگر که إن شاء اللَّه در
مواضع اختلافات بیان خواهد شد. بدان که محدثان ما دو طایفهاند طایفه بهر خبر صحیحی که به ایشان رسد عمل میکنند، و اگر
صفحه 43 از 318
دو خبر مختلف باشد میگویند مکلف مخیر است در عمل بهر یک که خواهد، بواسطه اخباري که از ائمه معصومین به ایشان
رسیده است که بأیّهما اخذت من باب التّسلیم وسعک یعنی بهر یک از این دو خبر مختلف که عمل نمائی از بابت تسلیم جایز است
ترا یعنی مقام اطاعت و فرمان برداري آنست که هر چه بفرمایند سخن شنو باشی، و کاري نداشته باشی که چرا مختلف گفتهاند،
چون وجوه اختلاف بسیار است، بسا باشد که تو چیزي را سبب اختلاف نمایی که نه چنان باشد، و در آن صورت افترا بر ایشان
بسته باشی، و وجوه دیگر که ظاهر خواهد شد. و از این طایفه است شیخ اجل اعظم محمد بن یعقوب کلینی رضی اللَّه عنه. و طایفه
دیگر میگویند که از حضرت ائمه معصومین (ع) در جمع بین الاخبار اخبار دیگر وارد شده است، پس باید که میان این اخبار نیز
جمع کنیم پس عمل به تخییر در صورتیست که از هیچ وجه جمع نتوان کرد، و چون کلینی قائل به تخییر است در اینجا نیز به تخییر
قایل است از آن جمله منقولست در حدیث ص: 58 موثقی که علما آن را قبول نمودهاند و عمل بان
کردهاند بواسطه مؤیّداتی که این خبر را بوده و جزم بصدور این خبر از معصوم صلوات اللَّه علیهم ایشان را حاصل شده است و
ارباب حدیث این خبر را همگی در کتب خود ذکر کردهاند و کلینی و ابن بابویه حکم به صحت آن کردهاند از عمر بن حنظله که
او گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که هر گاه در میان دو کس از شیعیان منازعه باشد در دینی یا
میراثی و محاکمه پیش سلاطین جور یا قاضیان بغیر حق برند آیا حلالست حضرت فرمودند که هر کس محاکمه بسوي ایشان برد
در امر حقی یا باطلی چنانست که محاکمه به طاغوت برده باشد و طاغوت بت است یا شیطان، و هر چه بحکم ایشان از خصم
میگیرد حرام است، و اگر چه حق او ثابت باشد، چون بحکم باطل گرفته است حق او نمیشود و حال آن که حق سبحانه و تعالی
امر نموده است که کافر شوند به طاغوت در آنجا که فرموده است که یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ
یعنی اراده دارند که محاکمه خود را به طاغوت برند و حال آن که مامورند که به آن کافر شوند یعنی رجوع به ایشان ننمایند، و «1»
اعتقاد به ایشان نداشته باشند، و مراد از طاغوت در آیه حکام جورند. راوي میگوید که من گفتم پس ایشان چه کنند حضرت
فرمود که نظر کنند به شخصی از شیعیان شما که روایت کرده باشد حدیث ما را و نظر کرده باشد در حلال ما و حرام ما و شناخته
باشد احکام ما را پس باید که راضی شوند که او حاکم ایشان باشد که من هر که باین وصف بوده باشد بر شما حاکم کردم و هر
گاه چنین شخصی میانه ایشان حکم کند و حکم او را محکوم علیه قبول نکند، پس چنانست که حکم الهی را سبک شمرده باشد، و
ردّ حکم ما کرده است، و ص: 59 کسی که حکم ما را رد کند حکم الهی را رد کرده است و او در مرتبه
شرك بحق سبحانه و تعالی است و مانند مشرکانست راوي گوید که گفتم اگر هر یک از ایشان اختیار نمایند شخصی را از اصحاب
ما و هر یک راضی بیکی از ایشان شوند، و حکم ایشان مختلف باشد به اعتبار حدیث مختلف که به ایشان رسیده باشد یا حدیث را
هر یک معنی غیر معنی دیگري فهمد چه کنند، حضرت فرمود که حکم آن اعتبار دارد که عادلتر باشد، و فقیهتر و راست گوتر
باشد در حدیث، و پرهیزکارتر باشد، و التفات نمیکند بحکم دیگري، راوي گوید که گفتم اگر هر دو عادل باشند و علماء هر دو
را خوب دانند و هیچ یک را بر دیگري زیادتی نباشد چه کنند، حضرت فرمود که نظر کنند در آن دو روایتی که به ایشان رسیده
است، و به آن حکم کردهاند هر یک که مجمع علیه باشد که اصحاب بان اعتقاد دارند و به آن عمل میکنند عمل به آن نمایند، و
به آن حکم کنند، و آن چه نادرست و مشهور نیست نزد علماي شما او را ترك نمایند، و ظاهرا مراد از مجمع علیه متواتر است، پس
به درستی که مجمع علیه شکی نیست در آن. و امور احکام بر سه قسم است یک قسم آنست که ظاهر است حقیقت آن، واجب
است که آن را متابعت نمایند، و قسمی آنست که ظاهر است بطلان آن، واجبست که از آن اجتناب نمایند، و قسمی آنست که هیچ
طرف ظاهر نیست علم آن را به خدا و رسول ردّ مییابد کرد، و مییابد گفت که خدا و رسول بهتر میدانند و ما نمیدانیم. چنانکه
حضرت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود حلال ظاهر هست، و حرام ظاهر هست، و مشتبهات در میانه هر دو هست که حلّیت و
حرمت آن ظاهر نیست، پس کسی که ترك نماید مشتبهات را از محرمات نجات یافته است بیدغدغه چه ممکن است که در واقع
صفحه 44 از 318
حرام بوده باشد، و هر که به شبهات عمل نماید به آن که مثلا بگوید که اصل اباحت است تا حرمت ظاهر شود، و امثال این لوامع
صاحبقرانی، ج 1، ص: 60 اجتهادات که از روي نص نبوده باشد مرتکب محرّمات خواهد شد، چه ظاهر است که همه شبهات در
واقع نادر است که حلال باشد، پس داخل شده است در بسیاري از محرمات و به نادانی هلاك شده است. راوي گوید که گفتم
پس اگر هر دو خبر از شما مشهور باشند، و هر دو را ثقات یعنی عدول ضابط روایت نموده باشند از شما چه کنند حضرت فرمودند
که نظر کنند در آن هر یک از این دو خبر که حکم او موافق حکم کتاب الهی یا سنت متیقن نبوي صلّی اللَّه علیه و آله باشد، و
مخالف سنیان باشد به آن عمل کنند، و هر چه حکم او مخالف کتاب و سنت و موافق عامه باشد ترك کنند، گفتم فداي تو گردم
اگر این دو فقیه این دو حکم را موافق فهم خود از کتاب و سنت یافته باشند، و لیکن یکی از این دو خبر موافق عامه باشد و دیگري
مخالف ایشان به کدام یک از اینها عمل نماییم، حضرت فرمود که حق در آن طرفی است که مخالف عامه است به آن عمل نمایید،
گفتم فداي تو گردم اگر هر دو خبر موافق ایشان باشد و علماء سنیّان نیز مختلف بوده باشند چه کنند حضرت فرمود که نظر کنند در
آن چه حاکمان و قاضیان ایشان به آن مایلند آن را ترك کنند و به دیگري عمل نمایند گفتم اگر حاکمان ایشان نیز مختلف باشند
حضرت فرمود که در این صورت واگذار هر دو را و عمل به هیچ یک از آنها مکن تا ملاقات نمائی امامت را، زیرا که توقف
نمودن نزد شبهات بهتر است از انداختن خود در مهلکهها، و چون این خبر در حقوق النّاس است توقف أولی است، و اگر حقوق
اللَّه باشد دور نیست که مخیر باشند، و دور نیست که مراد حضرت از تاخیر آن باشد که جزم به احد الطرفین نکنند بلکه قائل به
تخییر باشند. چنانکه مشایخ در حدیث موثّق کالصحیح روایت نمودهاند از سماعه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که
او سؤال کرد از حضرت که هر گاه دو کس از شیعه دو خبر روایت کنند یک خبر امر باشد و یکی نهی چه کنند، لوامع
صاحبقرانی، ج 1، ص: 61 حضرت فرمود که تأخیر کنند تا به کسی رسد که حقرا بگوید و بر أو موسع است تا ملاقات ایشان آن
کس را، و ظاهر توسع تخییر است. و روایت نمودهاند صدوقان محمّد بن یعقوب الکلینی و محمد بن علی بن بابویه قمی رضی اللَّه
عنهما به اسناد صحیح نزد ایشان از سلیم بن قیس هلالی که گفتم به حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه که من از سلمان و
مقداد و ابو ذر شنیدهام از تفسیر قرآن و احادیث که ایشان از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله روایت میکنند بر خلاف آن چه در
دست مردمان است، و از شما هر چه میشنوم موافق روایات سلمان و مقداد و ابو ذر است، و بسیاري از تفسیر و حدیث که در دست
سنیان است: شما همه بر خلاف آنید، و میفرمایید که همه باطل است آیا این مردمان عمدا به رسول خدا دروغ میبندند و برأیهاي
خود تفسیر میکنند، پس حضرت متوجه من شد و فرمود که چون پرسیدي جواب را بشنو و به فهم، به درستی که در دستهاي
مردمان حق هست و باطل هست، و راست هست و دروغ هست، و ناسخ هست که حکمش باقی است، و منسوخ هست که حکمش
زایل است، و عام هست و خاص هست که خاص تخصیص آن عام میدهد و محکم واضح الدلاله هست و متشابه مخفی الدلاله
هست، و حفظ هست که درست بخاطر دارند، و وهم هست که صحیح در خاطر ایشان نمانده است و بتحقیق که در زمان حضرت
سیّد المرسلین بر آن حضرت صلی اللَّه علیه و آله دروغ بستند تا آن که خطبه خواند و فرمود که اي گروه مردمان دروغ بسیار بر من
بستهاند پس کسی که عمدا دروغ بر من بندد جاي خود را در جهنم مهیّا کند باز بعد از آن که این را فرمود دروغ بر آن حضرت
بستند، و به درستی که حدیثی که به شما میرسد از چهار کس است که پنجم ندارند، یکی منافقی است که اظهار ایمان میکند و
احکام ظاهر مسلمانان را به جا میآورد، و از نماز و زکاة و حج و در واقع کافر است، هم چنین شخصی که گناه نمیداند دروغ
بستن بر ص: 62 آن حضرت را، و پروا ندارد که دروغ ببندد، و مطالب دنیوي او حاصل گردد، پس اگر
مردمان بدانند که او منافق و کذابست از او قبول نخواهند کرد، و تصدیق او نخواهند نمود و لیکن مردم میگویند که او با رسول
خدا صحبت داشته است و حضرت را دیده است و احادیث از آن حضرت شنیده است و از او اخذ مینماید تفسیر و حدیث را، و
حال او را نمیدانند، و حال آن که حق سبحانه و تعالی خبر داد حضرت سیّد المرسلین را به آن چه خبر داد از نفاق ایشان و کفر
صفحه 45 از 318
ایشان، و فرمود که چون منافقان را میبینی خوش میآید ترا بدنهاي ایشان، و جسم و جمال ایشان، و اگر سخن میگویند گوش
میدهی، و سخنان ایشان را میشنوي، پس هر گاه آن حضرت ایشان را نشناسد دیگري چون بشناسد ایشان را، پس همین منافقان
ماندند بعد از آن حضرت و تقرب جستند به امامان ضلالت و پیشوایان و خوانندگان به آتش جهنم، به آن که دروغها از جهۀ ایشان
بستند و بهتانها بر اهل حق گفتند تا مقرب ایشان شدند، پس آن پیشوایان این منافقان را حکومتها دادند و بر سر مسلمانان مسلط
گردانیدند، و به سبب ایشان دنیا را خوردند، و جمع نمودند و به درستی که مردمان تابع پادشاهان و دنیایند مگر کسی را که حق
سبحانه و تعالی نگاه دارد، پس این یکی از چهار کس است، و اکثر آن زمان ازین فرقه بودند چنانکه گذشت و اگر منافق
نمیبودند مثل امیر المؤمنین را نمیگذاشتند که متابعت آن جماعت نمایند. دویم شخصی است که از حضرت سید المرسلین چیزي
چند شنیده است و خوب حفظ نکرده است لفظ آن را یا معنی آن را نفهمیده و غلط فهمیده است و عمدا دروغ بر آن حضرت نبسته
است پس آن را در دست دارد و به آن عمل میکند، و روایت میکند و میگوید که از رسول خدا شنیدهام، پس اگر مردمان
بدانند که او غلط کرده است هر آینه از او روایت نخواهند کرد و اگر خود بداند که غلط کرده است روایت نخواهد کرد. لوامع
صاحبقرانی، ج 1، ص: 63 سیم شخصی است که از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله حکمی را شنیده است که آن حضرت بان امر
کرده است بعد از آن حضرت از آن نهی نمود. و حکم اول منسوخ شده و او نمیداند، یا حضرت اوّلا نهی فرموده و دیگر امر
فرمود و او مطلع نیست بر حکم ثانی، پس این شخص منسوخ را دارد و به آن عمل میکند، و از ناسخ خبر ندارد، و اگر میدانست
که این حکم منسوخ است هر آینه ترك آن مینمود، و اگر مسلمانان میدانستند که این حکم منسوخ است به آن عمل نمیکردند.
چهارم کسی است که دروغ بر حضرت رسول خدا نه [صلی اللَّه علیه و آله] نه بسته است هرگز و دشمن کذبست از ترس حق
سبحانه و تعالی و بواسطه زیاد تعظیم حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله، و فراموش نکرده است، بلکه هر چه را شنیده است
به عنوانی که شنیده است حفظ کرده است و چنانکه شنیده است نقل میکند، و زیاد و کم نمیکند، و ناسخ و منسوخ را میداند و
به ناسخ عمل میکند و منسوخ را ترك میکند، پس به درستی هم چنان که در قرآن ناسخ و منسوخ هست در اوامر آن حضرت نیز
هست، و هم چنین عام و خاص و محکم و متشابه در هر دو هست، و بسیار بود که سخن آن حضرت دو وجه داشت، و ایشان همه
نمیفهمیدند و کلام عام بود و کلام خاص بوده، و همه این حالت نداشتند که بدانند که چگونه جمع باید کرد، و حال آن که حق
یعنی هر چه را پیغمبر به شما آورد از اوامر به «1» سبحانه و تعالی فرموده بود که وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُ ذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
آن عمل کنید و هر چه شما از آن نهی کند شما خود را از آن باز دارید، پس امر آن حضرت نیز مثل قرآن واجب الاتباع بود، و هر
چه در قرآنست از ناسخ و منسوخ و عام و خاص در کلام آن حضرت ص: 64 نیز بود، پس کسی که اینها
را نمیدانست بر او مشتبه میشد. و نمیفهمید مراد خدا و رسول را و چنین نبود که همه چنین باشند که هر چه از آن حضرت
شنوند فهمند، بسیار بود که میپرسیدند و حضرت جواب میفرمود، و ایشان بواسطه عدم قابلیت نمیفهمیدند، و بواسطه حیا مرتبه
دیگر نمیپرسیدند تا آن که دوست میداشتند که اعرابی یا بیرونی بیاید و بپرسد همین سؤال ایشان را شاید مرتبه دیگر بشنوند و
بفهمند، و شاید که حضرت بواسطه ایشان واضحتر بفرماید، یا ایشان مکرر بپرسند چون آن جماعت رعایت حیا نمیکردند تا به
برکت آن جماعت ایشان بفهمند، و من هر روز یک مرتبه بر آن حضرت داخل میشدم، و هر شب یک مرتبه داخل میشدم، و آن
حضرت با من خلوت میکرد، و بیگانگان را بیرون میکرد، و هر چه میخواستم میپرسیدم، و همه اصحاب رسول خدا صلّی اللَّه
علیه و آله میدانند که آن چه با من میکرد با دیگري نمیکرد، و بیشتر آن بود که حضرت به خانه من میآمد، و چون من به خانه
آن حضرت میرفتم خلوت میکرد با من، و زنان را به خانه دیگر میفرستاد و غیر من کسی با آن حضرت نمیماند، و چون به خانه
من میآمد کسی را بیرون نمیکرد چون همه محرم اسرار آن حضرت بودند، و هر چه میپرسیدم جواب میفرمود و چون من
خاموش میشدم آن حضرت سر میکرد و میفرمود، پس نازل نشد آیتی بر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله مگر آن که آن را بر
صفحه 46 از 318
من میخواند و من مینوشتم بخط خود، و تعلیم من مینمود تاویل آن آیه را و تفسیر آن را و ناسخ و منسوخ آن را و محکم آن را
و متشابه آن را و خاص آن را و عام آن را و دعا کرد از جناب اقدس الهی که بفهمم و حفظ کنم پس فراموش نکردم آیه را از
کتاب الهی و نه علمی را که بر من خوانده باشد آن حضرت و نوشته باشم از آن روز که این دعا کرد، و نگذاشت آن حضرت
چیزي را که حق سبحانه و تعالی به او تعلیم نموده باشد از حلال و حرام و امر و نهی و آن چه بوده است و آن چه خواهد بود، و هر
کتابی را که حق سبحانه و تعالی ص: 65 بر پیغمبران سابق فرستاده بود از طاعت و معصیت مگر آن که همه
را تعلیم من نمود و من همه را حفظ نمودم و یک حرف از آنها را فراموش نکردم، پس از آن حضرت دست بر سینه من نهاد و دعا
کرد که خداوندا پر گردان این دل را از علم و فهم و حکمت و نور ایمان، پس گفتم که یا رسول اللَّه از آن روزي که دعا کردي از
جهۀ من آن دعاها را چیزي را فراموش نکردهام، آیا خوف داري بر من که من بعد چیزي را فراموش کنم حضرت فرمود که نه
خوف ندارم بر تو فراموشی را و نه جهل و نادانی را که چیزي بر تو پوشیده بماند، و این حدیث و هر چه کلینی و ابن بابویه روایت
نمودهاند از سلیم همه در کتاب سلیم هست و آن نزد ما هست و عبارات این کتاب و مطالبش همگی دلیل صحت آنست قطع نظر از
اسانید معتبره آن، و همین حدیث بس است در بیان سبب اختلافی که در اخبار واقع شده است و اخبار در این باب بسیار است و
همه را در روضه ذکر کردهایم و این رساله گنجایش بیشتر از این ندارد.
فائده هشتم در اجازه است
جمعی واجب میدانند در نقل حدیث که راوي اجازه داشته باشد بیکی ازین هفت فرد اول: آنست که شیخ حدیث را بر شاگرد
خود بخواند و این بهترین انواع اجازه است، دویم: در حدیث صحیح وارد شده است که عبد اللَّه بن سنان به حضرت امام جعفر
صادق علیه السّلام عرض نمود که جمعی نزد من میآیند و حدیث شما را از من میشنوند، و من دل گیر میشوم، و قوت ندارم که
حضرت « بواسطه کثرت اشغالی که او را بود و خزینهدار خلفاي ص: 66 عباسی بود » همه را بر ایشان بخوانم
فرمود که پس بر ایشان بخوان حدیثی از اول کتاب و حدیثی از وسط کتاب و حدیثی از آخر آن، و این حدیث دلالت بر اولویت
اول میکند و با اضطرار این مرتبه دویم و این هر دو اجازه قرائت شیخ است سیم: آن که حدیث را شاگرد بر استاد بخواند بعضی
این اجازه را مقدم میدارند بر اول و ثانی و بعضی بر ثانی فقط احوط آنست که چون حدیث را بر استاد بخواند، و کتاب تمام شود
استاد سه حدیث را از کتاب بترتیب مذکور بخواند تا هر دو قسم اجازه را داشته باشد، و این سیم مسمّی است به قرائت بر شیخ.
چهارم: شنیدن بر شیخ است به آن که دیگري بخواند و این شخص بشنود و این نیز بد نیست و بعد از مرتبه سیم است قریب به آن.
پنجم: مناوله است به آن که شیخ کتابی به شاگردش دهد، و بگوید که احادیث این کتاب را یا این کتاب را از من روایت کن بلکه
اگر نگوید که از من روایت کن هر گاه دانیم که کتاب از روایات اوست جایز است از او روایت نمودن. چنانکه منقول است از
احمد بن عمر ثقه که من به حضرت امام ابی الحسن علی بن موسی الرّضا صلوات اللَّه علیهما عرض نمودم که اگر شخصی از
استادان من کتابی بمن دهد، و نگوید که این کتاب را از من روایت کن جایز است مرا که از او روایت کنم، حضرت فرمود که: اگر
دانی که کتاب ازو است یعنی از روایات اوست از او روایت کن. ششم: اجازه است بمعنی اخص به آن که شیخ به شاگرد بگوید
که اجازه دادم که فلان کتاب و فلان کتاب را از من روایت کنی و اشعاري باین نوع اجازه دارد: آن چه منقولست از مفضل بن عمر
که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه بمن فرمود که هر چه از ما میشنوي بنویس و علم خود را به برادران خود منتشر ساز
و در وقت مردن وصیت کن که کتابهاي تو را به میراث به پسران تو دهند، که عن قریب چنین خواهد شد که از تقیه نتوانند خواندن
بر استاد، و انس نخواهند ص: 67 گرفت مگر به کتب خودشان اگر چه احتمال مناوله و وجاده نیز دارد.
هفتم و جاده است به آن که بدانیم که این کتاب بخط فلان شیخ است نقل کنیم که بخط فلان شیخ این حدیث را دیدهام. و در
صفحه 47 از 318
روایت موثق کالصحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقول است که فرمودند که حفظ کنید کتابهاي احادیث خود
را که عن قریب محتاج به آنها خواهید شد، و در حدیث قوي از حضرت امام محمد تقی صلوات اللَّه علیه منقول است که راوي به
آن حضرت عرض نمود که فداي تو کردم به درستی که مشایخ ما از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات
اللَّه علیها روایت نمودهاند و چون تقیه شدید بود کتب خود را پنهان ساختند و کتابها را از ایشان روایت ننمودند چون ایشان مردند
کتابها بما رسیده، حضرت فرمود که نقل کنید آن کتابها را که همه حق است، و این خبرها با خبر احمد که سابق گذشت اشعاري
دارد که عمل بکتاب میتوان کرد هر گاه دانیم که کتاب از مصنف آنست و ازین باب است کتب حدیث الیوم مثلا چون به تواتر
بما رسیده است که کتاب کافی تصنیف محمد بن یعقوب کلینی است، و کتاب من لا یحضره الفقیه تصنیف محمد بن بابویه قمی
است، و کتاب تهذیب و کتاب استبصار تصنیف شیخ طوسی است پس احتیاج به اجازه نباشد و لیکن احوط آنست که بدون اجازه
بیکی از هفت اجازه بلکه شش اول نقل حدیث نکنند بنا بر این بعضی از اجازات خود را ذکر میکنم تا هر که این کتاب را بخواند
و نقل کند باین اجازات و اسناد روایت کند. چنانکه از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام منقول است که چون حدیثی را نقل کنید
مسند سازید بان کسی که به او به شما روایت کرده است پس اگر راست باشد ثوابش از براي شماست و اگر دروغ است گناهش بر
، اوست و بر هر حالی شما راست گفتهاید که فلانی گفته است و اگر نسبت دهید به بالاتر شاید آن شخص لوامع صاحبقرانی، ج 1
ص: 68 دروغ گفته باشد شما نیز دروغ گو خواهید بود و اگر بگوئید که از آن شخص دیگر روایت کردهام یا شما از جمعی روایت
کنید که معلوم باشد که شما آنها را ندیدهاید دروغ نگفتهاید و لیکن چون احتمال دروغ دارد اولی آنست که از اول که شنیدهاید
روایت کنید اما اگر مشتبه باشد تدلیس است و مذموم، مثل آن که شخصی زمان شیخ بهاء الدین محمد رحمۀ اللَّه علیه را دریافته
باشد، و حدیثی از شاگردان شیخ شنیده باشد، و گوید که شیخ چنین گفته است این تدلیس است، اما اگر بگوید که از شیخ
شنیدهام و نشنیده باشد این دروغ صریح است نعوذ باللَّه منه و این نوع نقل مسمّی است به کذب، چنانکه منقول است از حضرت
امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که زنهار دور باشید از کذب مفترع گفتند یا ابن رسول اللَّه کذب مفترع کدام است حضرت
فرمود که آنست که شخصی خبري نقل کند به تو از شخصی تو آن شخص را از میان بیندازي و به گویی که فلانی چنین گفته
است، و در لغت افتراع بکارت بردنست گوییا که بکارت دروغ را اول تو بردي. اما سند احادیث این کتاب و غیر این از کتب
احادیث و کتب رجال، و کتب فقه و تفسیر و قرائت و غیر آن از کتابهائی که از جماعت مزبور است یا ایشان اجازه آنها را دارند که
بنده حقیر محمد تقی بن مجلسی دارم از حد و حصر متجاوز است و لیکن نقل میکنم در اینجا آن چه سندش عالیتر است و
قويتر. از آن جمله خبر داد مرا بجمیع کتب احادیث و غیره شیخ العلماء و الفضلاء شیخ الاسلام و المسلمین شیخ بهاء الدین محمد
بن شیخ الاسلام و المسلمین شیخ حسین بن عبد الصمد الحارثی الهمدانی، از پدرش از شیخ علمائنا المتأخرین شیخ زین الدین، از
و خبر داد «1» شیخ او علامه فهامه مروج المذهب شیخ ص: 69 الطائفه شیخ نور الدین علی بن عبد العالی ح
مرا به کتب احادیث شیخ العلماء و استاد الفضلاء الشیخ الاعظم بل الوالد المعظم مولانا عبد اللَّه بن الحسین التستري، عن الشیخ
الاجل نعمت اللَّه بن خاتون العاملی، عن الشیخ نور الدین علی بن عبد العالی ح، و عن جماعۀ من الفضلاء منهم الشیخ بهاء الدین
محمد و العلامۀ الفهامۀ القاضی معز الدین محمد، و الشیخ یونس الجزائري عن الشیخ العلامۀ الفهامۀ الشیخ عبد العالی عن ابیه الشیخ
نور الدین علی بن عبد العالی ح، و عن جماعۀ الفضلاء منهم استاد الفضلاء القاضی ابو الشرف، و ابن عمتی الشیخ عبد اللَّه بن جابر
العاملی، و خالی مولانا محمد قاسم جمیعا عن شیخ علماء الزمان فی زمانه الشریف جدّي مولانا درویش محمد الاصفهانی النطنزي
العاملی عن الشیخ نور الدین علی بن عبد العالی رضی اللَّه تعالی عنهم عن الشیخ الأجل العلامۀ نور الدین علی بن هلال الجزائري،
عن جمال العارفین، و شیخ المتألّهین الشیخ احمد بن فهد الحلی عن الشیخ نور الدین علی ابن احمد الخازن، عن شیخ علمائنا
المحققین السّید الشهید محمد بن مکی العاملی ح، و عن الشیخ نور الدین علی العاملی عن الشیخ شمس الدین محمد بن عم الشهید،
صفحه 48 از 318
عن الشیخ الاجل ضیاء الدین علی عن الشهید رحمهم اللَّه تعالی ح، و عن الشیخ شمس الدین عن الشیخ العلامۀ علی بن طیّ عن
الشیخ شمس الدین العریضی عن السید نجم الدین الحسن بن ایوب بن الاعرج عن الشهید الفضلاء عن جماعۀ کثیرة من الفضلاء
منهم فخر المحققین ابو طالب محمد بن العلامۀ الحسن بن یوسف بن المطهر، و السید العلامۀ عمید الدین عبد المطلب بن الاعرج
ص: 70 الحسینی و السید الاجل العلامۀ تاج الدین محمد بن القاسم بن معیۀ الحسنی الدیباجی، و السید
الاعظم احمد بن زهرة الحلبیّ، و السید الافضل نجم الدین مهنّا بن سنان المدنی، و الشیخ العلامۀ مولانا قطب الدین محمد الرازي
صاحب شرح المطالع و الشمسیۀ و الشیخ الفاضل العالم رضی الدین علی المزیدي، و الشیخ الفاضل علی بن طراد المطارباذي جمیعا
عن العلامۀ الفهامۀ الشیخ جمال الدین الحسن بن الشیخ العلامۀ سدید الدین یوسف بن المطهر الحلی عن ابیه، و جماعۀ کثیرة من
الفضلاء، منهم شیخ المحققین ابی القاسم جعفر بن الحسن الحلی، و السیدین الاجلین الاعظمین رضی الدین ابی القاسم علی و جمال
الدین ابی الفضائل احمد ابنی موسی جعفر بن الطاوس الحسنیّین، و الوزیر السعید سلطان العلماء و المحققین خواجه نصیر الدین
محمد بن محمد الطوسی، عن الشیخ الاجل الاعظم نجیب الدین محمد بن نماء الحلی، و السید الاجل الاعظم فخار بن معد
الموسوي، عن علامۀ محمد بن ادریس الحلی، و الشیخ رشید الدین محمد بن علی بن شهر اشوب المازندرانی، و الشیخ سدید الدین
شاذان بن جبرئیل القمی، عن الشیخ ابی عبد اللَّه جعفر بن محمد الدوریستی عن شیخ الطائفۀ محمد بن الحسن الطوسی بکتبه، و عن
شیخنا المفید محمد بن محمد بن النعمان، عن الصدوق رئیس المحدثین محمد بن علی بن موسی بن بابویه القمی بکتبه سیما کتاب
من لا یحضره الفقیه، و عن الدوریستی عن ابیه عن الصدوق و عن المفید عن الشیخ الاجل جعفر بن محمد بن قولویه عن ثقۀ الاسلام
محمد بن یعقوب الکلینی الرازي بکتابه الکافی، و عن ابن ادریس عن الشیخ العماد محمد بن ابی القسم الطبري، عن الشیخ ابی علی
الحسن عن ابیه شیخ الطائفه محمد بن الحسن الطوسی و عن ابن نما عن الشیخ ابی الفرج عن السید فضل اللَّه الحسنی، عن السید ابی
الصمصام ذي الفقار بن معبد الحسنی عن شیخ الطائفه و النجاشی بکتبهما و غیر این از اجازات که بعضی از آنها را در روضه ذکر
ص: 71 کردهام و تمام آن را از اجازه کبیره شیخ زین الدین، و اجازه کبیره شیخ علی بن عبد العالی، و
اجازه کبیره شیخ شهید، و اجازه کبیره علامه و سیدان ابناء طاوس علی و احمد رضی اللَّه عنهما، و شیخ منتجب الدین خواهند یافت
و اما نقل حدیث پس هیچ شک نیست که اگر بهمان لفظ نقل کنند بهتر است سیّما براي کسانی که عربی فهمند چنانکه در «1»
اخبار صحیحه متواتره از طرق خاصه و عامه وارد است که حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله در حجۀ الوداع در منی در
ن ّ ض ر » مسجد خیف خطبه أدا فرمودند مشتمل بر حمد و ثناي الهی و بر حکایت ثقلین که از پیش گذشت و بعد از آن فرمودند که
یعنی حق « اللَّه عبدا سمع مقالتی فوعاها ثمّ بلّغها إلی من لم یسمعها فربّ حامل فقه غیر فقیه و ربّ حامل فقه إلی من هو افقه منه
سبحانه و تعالی خوشرو و خوشحال گرداند و رتبهاش را عالی گرداند بنده را که بشنود سخن مرا و همان را حفظ نماید و برساند
به کسی که آن را نشینده باشد پس بسیار کسی باشد که حامل و بردارنده علم بوده باشند، و لیکن عالم نبوده باشند و بسیار کسی
که حامل علم بوده باشند بسوي کسی که از او اعلم بوده باشد، پس ظاهر شد که نقل حدیث بهمان عبارتی که از حضرات شنیدهاند
بهتر است به دلیلی که حضرت فرمودند که گاه باشد راوي نفهمد اصلا مراد حضرت را و چون همان عبارت را عالم میشنود
میفهمد، و گاه باشد که یک مطلب حضرت را فهمیده باشد و حضرت را از آن عبارت مطالب بسیار بوده باشد هر گاه همان
عبارت را نقل نماید به جمعی که از او اعلمند، ایشان معان دیگر فهمند، و هم چنین هر چند داناترند معانی را بهتر میفهمند. لوامع
صاحبقرانی، ج 1، ص: 72 و در اخبار بسیار از ائمه اطهار سلام اللَّه علیهم منقولست که گاه هست سخنان ما هفتاد محمل دارد مثل
قرآن و حق سبحانه و تعالی فرموده است که وَ فَوْقَ کُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِیمٌ یعنی بالاتر از هر صاحب علمی دانائی هست و از این آیه
فهمیدهاند که علم الهی عین ذات الهی است و گر نه میبایست که فوق او عالم باشد و چون غیر الهی هر کس بوده باشد ذي علم
است و علم ایشان غیر ذات ایشان است بالاتر از ایشان عالم هست تا به مرتبه حضرت سید المرسلین و بالاتر از او حق سبحانه و
صفحه 49 از 318
تعالی است، و ازین حدیث استدلال کردهاند که مرتبه عالم بالاتر است از مرتبه محدّث و هر چند فضیلت بیشتر است بهتر میفهمند
و لیکن فضیلت فهم قرآن و حدیث بیشتر از جانب حق سبحانه و تعالی است و بعد از فضیلتهاي متعارف ربط بسیاري از بکلام ایشان
به سبب کثرت تتبع میباید وَ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ و اگر سخنان ایشان را معنی گویند اولی آنست که الفاظ ایشان بحال
خود باشد و ترجمه کنند که از تحت اللفظ جمعی از عقلاء، درّاك پی به معانی او برند چنانکه غالبا این ضعیف مراعات این معنی
مینماید اگر چه به سبب این معنی عبارت را بر آن نهجی که میباید ادا نمیتوان نمود. دیگر در حدیث صحیح از حضرت امام
یعنی نقل کلام ما بلغت عربی بکنید که ما « اعربوا حدیثنا فانّا قوم فصحاء » « جعفر صادق صلوات اللَّه علیه وارد شده است که
جمعیایم فصیحان و فصاحت در لغت عرب بیشتر است و اکثر برآنند که اعراب کنید موافق علم نحو مبادا جاهلی بر خلاف اعراب
بخواند، و از فصاحت بیندازد یا معنیش آنست که به عربی و اعراب ضبط نمایند در خواندن و نوشتن به نحوي که گفتهایم که چون
ما بلاغت بر نحو کمال داریم سخنان ما را وجوه بسیار هست هر کس بحسب قابلیت خود خواهد فهمید و لهذا سنت است بلکه
واجبست کتابت احادیث اهل البیت مثل قرآن مجید ص: 73 کنند تا مضبوط بماند احکام الهی چنانکه در
اخبار سابقه امر به کتابت وارد شده بود. و ایضا در حدیث معتبر بلکه صحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه وارد شده
است که بنویسید احادیث ما را به درستی که تا ننویسید حفظ نمیتوانید کردن یا محفوظ نمیماند لفظا و معنی، و ایضا بطریق معتبر
از آن حضرت منقول است که دل اعتماد بر کتابت میکند یعنی خود و دیگران که دیدند که در وقت شنیدن نوشته است خاطر
جمع میشود و احتمال دیگر هست که بنویسید که خاطر شما به سبب نوشتن جمع میشود، و حفظ نخواهید نمود با آن که حفظ
مطلوبتر است چنانکه گذشت اما معنی اول اظهر است به اعتبار جمع بین الاخبار با آن که نوشتن نیز نوعی از حفظ است بلکه از
نوشته بهتر حفظ میتوان نمود کما هو المجرب لهذا بهترین انواع حدیث املا است که شیخ بخواند و شاگرد در حین گفتن او
بنویسد و لهذا حضرت سیّد المرسلین صلی اللَّه علیه و آله میفرمودند، و حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه مینوشتند و لیکن
نسبت به اکثر مردمان بهتر آنست که در کتابهاي ایشان محفوظ بوده باشد و اول مقابله کتاب خود با کتاب شیخ بکنند بلکه خود از
روي کتاب شیخ بنویسند، و بعد از آن شیخ بر ایشان بخواند چون بسیاري از عرب و عجم در وقت خواندن اشتباه میکنند بعضی از
حروف را به یک دیگر مثل ضاد و ظا و طا و تا و امثال اینها بلکه احوط آنست که کتب حدیث را به خطی واضح بنویسند که اشتباه
نشود و بین السطور فراخ باشد چنانکه از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه منقول است، و اما نقل حدیث بالمعنی پس جمعی
جایز نمیدانند و جمعی جایز میدانند به تفصیل قایلند که اگر راوي فاضل بوده باشد نقل بالمعنی میتواند کرد و الّا فلا. چنانکه در
حدیث صحیح از محمد بن مسلم که از فضلاي اصحاب ص: 74 حضرت امام محمد باقر، و حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیهما است منقول است که به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه عرض نمودم که من حدیث از
شما میشنوم و زیاد و کم میکنم آیا جایز است حضرت فرمودند که اگر همان معنی را به عبارات زیاد و کم نقل کنی با کی
نیست. و داود بن فرقد نیز از آن حضرت سؤال نمود و همین جواب شنید و چون ایشان از فضلاء بودند به ایشان تجویز نمودند و
اشاره فرمودند که ترکش اولی است بانکه فرمودند که باکی نیست، و این عبارت دلالتی بر آن دارد که این بر خلاف اولی و
مکروه است اما جایز است به وجوهی که از پیش گذشت و به سبب حدیثی موثق. کالصحیح از ابو بصیر که از حضرت امام جعفر
یعنی یا محمد بشارت ده به بهشت «1» صادق صلوات اللَّه علیه سؤال کرد در تفسیر این آیه که الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ
آن جماعتی را که میشنود سخن را و متابعت میکنند احسن آن را چه معنی دارد حضرت فرمودند که مراد آن است که حدیثی را
که بشنوند بهمان عبارت نقل نمایند و زیاد و کم در عبارت نکنند و اشعاري دارد بجواز نقل بالمعنی از لفظ احسن، و اما اگر
حدیثی را که از معصومی شنیده باشد از معصومی دیگر نقل نماید ظاهرا قصور نداشته باشد چون قول همه بعد است چنانکه از
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقول است بطرق متکثره که فرمودند که حدیث من حدیث پدر من است، و حدیث
صفحه 50 از 318
پدرم حدیث جد من است، و حدیث جدّم حدیث حضرت امام حسین است، و حدیث امام حسین حدیث امام حسن است، و حدیث
امام حسن حدیث امیر المؤمنین (ع) است و حدیث امیر المؤمنین حدیث رسول اللَّه صلی اللَّه ص: 75 علیه و
آله، و حدیث رسول اللَّه قول حق سبحانه و تعالی است. و ابو بصیر به حضرت صادق صلوات اللَّه علیه عرض نمود که گاه هست
حدیث از شما میشنوم از پدر شما روایت میکنم یا بر عکس آیا جایز است حضرت فرمود که مساوي است و هر دو یکسانست
چون علم من و علم او یکی است و لیکن از پدرم نقل کنی بهتر است و ظاهرا وجه بهتر بودن آنست که به صدق اقربست چون از
حضرت شنیده است که هر چه من روایت میکنم پدرم گفته است و از جهۀ عصمت محال است کذب از ایشان بخلاف عکس که
از حضرت نشنیده است مگر بان وجه که همه از یک نورند، بنا بر این تجویز فرمودند، و اکثر محدثین که احادیث از این دو معصوم
بسیار شنیدهاند اگر در خاطر نداشته باشند که از کدام یک شنیدهاند میگویند عن احدهما تا صدق او بیدغدغه باشد و صدق
بسیار مشکل است و بدون تمرّد و اعتیاد و مداومت و تقواي بسیار حاصل نمیشود. چنانکه روایت نموده است عمرو بن ابی المقدام
که اول مرتبه که بر حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه داخل شدم حضرت فرمودند که اول صدق را یاد گیرید و بعد از آن
حدیث بشنوید و عبارات و أداها و مقامات سبب اختلاف معانی میشود، و میباید که همه را رعایت کنند مثلا اگر شخصی قرآن
خواند و حرف فرعون را در قرآن بخواند که أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی کافر نمیشود چون نقل کفر او کرده است پس اگر کسی از او نقل
کند که او گفت این عبارت را بحسب ظاهر راست گفته است، و تکفیر او کرده است، و لیکن بر ناقل واجبست که بگوید که از
زبان فرعون نقل کرد و بر مستمع لازمست که فی الحال حکم بکفر او نکند. چنانکه نقل کردهاند که روزي ابو یزید بسطامی در
مقام تعجب این آیه را میخواند که مخلوقی با صد هزاران احتیاج به خالق چگونه جرأت چنین کلمه ص:
76 کند شخصی از او شنیده به نزد شیخ خود رفت که بایزید چنین کفري گفت، آن شیخ گفت شاید که بایزید عبارت قرآن را
خوانده باشد از روي تعجّب. و منقول است در حدیث صحیح از ابو کهمش که من سلام عبد اللَّه بن ابی یعفور که از بزرگان
اصحابست به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه عرض نمودم حضرت جواب سلام او دادند و فرمودند که چون
بعبد اللَّه برسی سلام ما را به او برسان بگو به او که نظر کن که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه نزد حضرت سیّد المرسلین
صلی اللَّه علیه و آله قرب و منزلتی که بهم رسانید از چه جهت به همرسایند تو آن را ملازمت کن و از دست مده به درستی که
حضرت آن مرتبه را به صدق حدیث و ادا امانت یافت، و از جمله اداء امانت است آن که هر چه شنیده باشند بیزیاد و کم نقل
نمایند، چنانکه خواهد آمد إن شاء اللَّه، و لهذا حق سبحانه و تعالی ائمه معصومین را وصف نموده به صادقین و فرمود که اتَّقُوا اللَّهَ وَ
کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ و امر نمود خلایق را که با ایشان باشند که صادقند، و مقرر است نزد اهل لسان که تقیید حکمی بوصف مشعر
است بر علیت آن وصف پس از اینجا ظاهر میشود که با غیر صادق مجالست نباید نمود چنانکه اخبار بسیار در منع از مجالست
کاذبین وارد شده است و در أخبار بسیار وارد شده است که مردمان را به نماز بسیار و سایر عبادات میازمایید که بسیار است که
معتاد شدهاند و بحسب عادت آنها را به جاي میآورند ایشان را بیازمایید در صدق حدیث و اداء امانت. و از حضرت امام محمد
باقر صلوات اللَّه علیه منقول است که مجلسی که بنشینیم با عالمی که ثقه و معتمد باشد نزد من بهتر است از عبادت یک ساله
فائده نهم در تعلیم و تعلم و آداب آن و ثواب آنست.
منقول است در حدیث صحیح از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام از حضرت سیّد المرسلین صلی اللَّه علیه و آله که، آن
حضرت فرمود که هر که برود به راهی بواسطه طلب علم حق سبحانه و تعالی او را ببرد به راه بهشت یا آن که راه طلب علم راه
بهشت است، و به درستی که فرشتگان بالهاي خود را میگسترانند از جهت طالبان علم از جهۀ رضا و خشنودي ایشان بعلم، و طلب
آن، و به درستی که استغفار میکنند از جهۀ طالبان علم هر که در آسمان و هر که در زمین است از ملائکه و جن، بلکه حیوانات
صفحه 51 از 318
حتی ماهیان دریاها، و فضیلت علما بر عباد مثل فضیلت ماه شب چهارده است بر سایر ستارگان و به درستی که علما وارثان
پیغمبرانند و بتحقیق که پیغمبران اشرفی، و شاهی نگذاشتند بلکه علوم را به میراث دادند، پس هر که بهره از علوم داشته باشد نصیب
عظیم یافته است زیرا که رتبه میراث بردن ایشان رتبه فرزندي یا خویشی معنوي است اگر چه یک مسأله بوده باشد، و آن که وارد
شده است از گسترانیدن بالها مشهور آنست که از جهۀ آنست که بالهاي ایشان به قدمهاي طلبه علوم مشرف گردد و یا آن که
تواضع ملائکه خود را بر خاك انداختن است از جهۀ ایشان یا نازل شدن در مجلس و اگر طلبه تواضع ایشان را بچشم ظاهر نه نبیند
بچشم یقین میبینند از گفته حضرات سیّد المرسلین و ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم. و آن که در این حدیث وارده شده است که
پیغمبران دینار و درهم به میراث ندادند بحسب ظاهر منافات با آیات و احادیث دیگر دارد که از ایشان ص:
78 میراث ماند، پس چنین تأویل میکنیم که میراثی که به همه عالم رسد علم بود یا آن که عمده میراث ایشان علم بود باقی چیزها
در حکم عدم بود یا آن که دینار و درهم نگذاشتند که ایشان را ضرورتی در نگاه داشتن آن نبود و چیزهائی که از لوازم بشریت
بود مثل خانه و لوازم خانه گذاشتند. دیگر در حدیث صحیح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه وارد است که شخصی که
تعلیم علم میکند ثواب متعلم را دارد با زیادتی بیآن که از ثواب متعلم چیزي کم شود، پس باید که علم یاد گیرید از حاملان
علم، و به برادران مؤمن خود یاد دهید به نحوي که علماء به یاد شما دادهاند یعنی بیزیادتی و نقصان لفظا و معنی یا چنانکه علما به
یاد شما نیز دادند شما نیز به یاد مردمان بدهید. دیگر در حدیث صحیح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه منقولست که هر
که یاد دهد علم حقی را او راهست ثواب هر که بان علم عمل نماید تا روز قیامت بیآن که از ثواب ایشان چیزي کم گردد و هر
که تعلیم نماید علم ضلالت را و راه باطلی را به کسی بنماید از بدعتها گناه هر که بان علم عمل نماید تا روز قیامت در کردن او
خواهد بود بیآن که از گناه ایشان چیزي کم گردد. و در حدیث کالصحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقولست
که هر که یاد دهد علم حقی را او را هست ثواب هر که بان عمل نماید تا روز قیامت بیآن که از ثواب ایشان چیزي کم گردد و
هر که تعلیم نماید علم ضلالت را و راه باطلی را به کسی بنماید از بدعتها گناه هر که بان علم عمل نماید تا روز قیامت در کردن او
خود بود بیآن که از گناه ایشان چیزي کم گردد. و در حدیث کالصحیح از امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقول است که هر
که تعلیم خیري کند هر کس به آن عمل نماید او را ثواب ایشان بوده باشد، راوي گفت که اگر آن شخص دویم به کسی دیگر یاد
دهد اول از ثواب سیم بهره دارد چنانکه دویم دارد حضرت فرمود که اگر دست بدست بجمیع عالمیان برسد اول از ثواب همه بهره
دارد، و هم چنین دویم از ثواب ما بقی، راوي گفت که اگر اول بمیرد همان ثواب او را خواهد بود حضرت فرمودند که اگر چه
بمیرد، مجملا تا روز قیامت این ثواب از جهۀ او خواهد بود. ص: 79 و در حدیث معتبر از طرق عامه و
خاصه از حضرات سیّد المرسلین و ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم وارد شده است که فرمودند که هر که علم یاد گیرد از جهۀ
رضاي الهی و عمل بعلم خود کند خالصا لوجه اللَّه، و به یاد دیگران دهد از براي رضاي الهی او را در آسمانها به بزرگی یاد
میکنند که تعلم نمود للّه، و عمل بعلم خود نمود للّه و تعلیم نمود للّه و هیچ دغدغه نیست که رتبهاي از این بالاتر نمیباشد بلکه
رتبه انبیاست، و این جماعتند. که منقولست از حضرت سیّد المرسلین صلی اللَّه علیه و آله که علماء امّت من مثل پیغمبران بنی
اسرائیلاند و از حضرت امام السّاجدین علی بن الحسین صلوات اللَّه علیهما منقول است که آن حضرت فرمودند که اگر مردم
میدانستند که چه ثواب عظیم در طلب علوم دینیه هست هر آینه طلب مینمودند و اگر چه جانهاي خود را فدا بایست کرد، و اگر
همه دریاهاي موّاج را قطع بایست نمودن. چنانکه حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمود که طلب علم کنید اگر چه عالم
در چین باشد، پس حضرت فرمودند که حق سبحانه و تعالی وحی نمود به حضرت دانیال علیه السّلام که دشمنترین بندگان من به
نزد من نادانی است که حق اهل علم را نداند و متابعت ایشان ننماید، و دوستترین بندگان من نزد من پرهیزکاریست که طالب
ثواب عظیم بوده باشد به آن که ملازمت علما نماید و متابعت نماید. علماي با عمل را و علوم ایشان را به دیگران برساند یا از ایشان
صفحه 52 از 318
قبول نماید به آن که بدان عمل کند. و در حدیث کالصحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقولست که در کتاب
حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام که به املاي حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله است خواندم که حق سبحانه و تعالی بر
جاهلان واجب نگردانید که طلب علم کنند تا بر علماء واجب نساخت که تعلیم ص: 80 علوم نمایند. و از
حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه منقول است که زکاة علم آنست که به بندگان حق سبحانه و تعالی یاد دهند. و حضرت
فرمود که میباید در تعلیم علوم همه کس نزد تو یکسان باشند، و ترجیح بعضی بر بعضی بواسطه دنیا نکنی. و در حدیث صحیح از
زراره و محمد بن مسلم و برید بن معاویه وارد است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هلاك عالمیان
بواسطه آنست که نمیپرسند، و به سبب نپرسیدن بجهنم میروند. و در حدیث صحیح از آن حضرت وارد است که جایز نیست
مردمان را بغیر از آن که پرسند و تعلم کنند و امام خود را بدانند، و چون امام خود را دانستند هر چه بفرماید باید که به آن عمل
نمایند اگر چه تقیه باشد و بر خلاف حق چون تقیه نیز حق است و واجب. و در حدیث حسن کالصحیح از حضرت سید المرسلین
صلی اللَّه علیه و آله وارد شده است که حق سبحانه و تعالی میفرماید که گفتگوي علوم کردن دلهاي مرده را زنده میگرداند. هر
گاه سعی نمایند در آن که بدانند که گفته منست و چون بحق رسند به آن عمل نمایند. و از آن حضرت منقولست که مذاکره کنید
علوم مرا و با یکدیگر ملاقات نمایید و حدیث مرا نقل کنید که حدیث زنگ را از دلها میزداید، چنانکه زنگ شمشیر را به آهن
میزدایند، و صاف میشود. و در حدیث کالصحیح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه وارد است که آن حضرت فرمودند
که مذاکره علم به منزله درس خواندنست در ثواب و درس خواندن بمنزله نماز مقبول است. و منقول است که آن حضرت فرمودند
که حق سبحانه و تعالی رحمت کند ص: 81 بنده را که علم را زنده کند پرسیدند که زنده کردن بچه عنوان
است حضرت فرمودند که به آن است که مذاکره نمایند علم را با اهل دین و پرهیزکاري یعنی علماي صالح و متقی. و در حدیث
کالصحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقولست که حضرت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود که اف باد
مسلمانی را که در هر جمع خود را مشغول امر دین خود نکند، و سؤال از امر دین نکند و تعهد مسائل دین خود نکند یعنی اقلا
جمعه به جمعه سعی باید کرد. و دیگر منقولست که حضرت فرمودند که این علوم دینی بر او قفلی است و کلید آن سؤال است. و
در حدیث کالصحیح از آن حضرت وارد است که از آن حضرت پرسیدند که شخصی آبله داشت، و جنب شد جمعی به او گفتند
که غسل کن پس عمل کرد و مرد، حضرت فرمود که آن جماعت که این فتوي دادند او را کشتند، و گناه او در گردن ایشان است
چرا سؤال نکردند از عالمی به درستی که شفاي مرض جهل سؤال است. و از حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله منقول
است که هر عالمی از علماء شیعه ما که جاهلی را هدایت نماید و عالم گرداند او را به شرع ما فرداي قیامت با ما خواهد بود در
اعلی مراتب با پیغمبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان و از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه منقولست که فرمودند که هر
کس از شیعیان ما که از عالم بوده باشد به شریعت ما و بیرون آورد ضعیفان شیعیان ما را از ظلمت جهل، و داخل گرداند در نور
علمی که از ما به او رسیده است فرداي قیامت تاجی از نور بر سر او گذارند که جمیع عرصات قیامت از نور او منوّر گردد و حلّه در
وي پوشانند که جمیع دنیا و ما فیها برابري به قیمت یک رشته از رشتههاي آن نکند پس او را شفاعت و کرامت فرمایند که جمیع
ص: 82 متعلّمان خود را به بهشت برد، و هم چنین متعلمان ایشان را اگر چه یک مسأله تعلیم کرده باشند
ایشان را یا یک شبهه ایشان را مرتفع ساخته باشند. و از حضرت صدیقه فاطمه زهراء صلوات اللَّه علیها منقول است که حضرت سیّد
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که علماي شیعه ما را حشر خواهند نمود و ایشان را بقدر علوم و تعلیم عباد اللَّه خلعتهاي
کرامت خواهند داد تا آن که بعضی را هزار هزار خلعت نورانی کرامت خواهند کرد، و متعلمان را نیز بمقدار تعلم علوم خلعتهاي
نورانی کرامت خواهند فرمود تا آن که بعضی را صد هزار خلعت خواهند، پس بعد از آن باز علما را به اضعاف اول خلعتهاي
کرامت خواهند داد، پس حضرت فاطمه صلوات اللَّه علیها فرمودند: که یک رشته از آن خلعتهاي بهتر است از هزار هزار مرتبه از
صفحه 53 از 318
کل دنیا و ما فیها. و از حضرت امام حسن صلوات اللَّه علیه منقولست که فضیلت علمائی که تربیت شیعیان ما میکنند به هدایت
ایشان بنور علم بر کسانی که رعایت احوال یتیمان بیپدر میکنند مثل فضیلت آفتابست بر شبها با آن که حضرت سید المرسلین
صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که حق سبحانه و تعالی بندگان خود را ترغیب فرموده است در رعایت احوال یتیمان چون پدر ندارند،
پس هر که ایشان را محافظت نماید، حق سبحانه و تعالی او را محافظت نماید و هر که ایشان را گرامی دارد حق سبحانه و تعالی او
را گرامی دارد، و هر که دستی بر سر یتیمی کشد از روي مهربانی حق سبحانه و تعالی بعدد هر مویی که دست او بر آن کشیده شده
است قصري کرامت فرماید از دنیا فراختر، و در آن قصرها بوده باشد از نعمتها هر چه نفوس ایشان آن را خواهد، و آن چه
چشمهاي ایشان از آن لذّت یابد، و أبد الآباد در آن نعمتها باشند. و از حضرت امام حسین صلوات اللَّه علیه مرویست که هر که
یکی از شیعیان ما را که دستشان بما نرسد بواسطه تقیه هدایت کند به علوم، و ارشاد نماید ص: 83 به
مسائل، خداوند عالمیان فرماید که اي بنده من کرم کردي بعلم، من سزاوارتر و به کرم اي فرشتگان این بنده مرا بعدد هر حرفی که
تعلیم این بنده کرده است از بهشتهاي من هزار هزار قصر بدهید، و اضافه کنید به آنها از نعمتها آن چه مناسب این قصرها باشد. و
از حضرت سیّد السّاجدین صلوات اللَّه علیه منقول است که خداوند عالمیان وحی کرد به موسی بن عمران علی نبینا و آله و علیه
السّلام که یا موسی محبت مرا در دل بندگان من درآور و ایشان را دوست من گردان تا من نیز ایشان را دوست دارم حضرت موسی
عرض نمود که خداوندا چگونه محبت تو را در دل ایشان جاي دهم؟ خطاب رسید که یا موسی به یاد آور نعمتهاي ظاهري، و
باطنی که بر ایشان انعام کردهام تا محبت من در دل ایشان جا کند، پس بذات خودم قسم که اگر بنده گریخته را به درگاه من
آوري، یا گم شده از رحمتهاي مرا بمن آشنا سازي، از براي تو بهتر است از صد سال عبادت که روزها روزه باشی و شبها برپا
ایستاده عبادت من کنی، حضرت موسی گفت خداوندا بنده گریخته کدام است حق سبحانه و تعالی فرمود بنده که عصیان و
مخالفت من میکند و گردن کشی میکند از بندگی من، گفت خداوندا گم شده از درگاه تو کدام است حق سبحانه و تعالی
فرمود که آن کسی که واجبات شریعت دین را نداند، و به طریقت بندگی جاهل باشد، و راه رضاي مرا نداند تو او را هدایت نما و
تعلیم کن که او را چه اعتقاد میباید داشتن، و چه میباید کردن پس حضرت امام زین العابدین صلوات اللَّه علیه فرمود: که اي علما
بشارت باد شما را به ثوابی که اعظم ثوابهاست، و به جزائی که کاملترین جزاهاست. و از حضرت باقر علوم الانبیاء و المرسلین
صلوات اللَّه علیه منقول است که عالم به منزله شخصی است که در تاریکی شمعی در دست داشته باشد هر کس از نور شمع او
روشنی مییابد او را دعا میکند، هم چنین عالم شمع علم در ص: 84 دست دارد و ظلمت جهل و حیرت را
از دل متعلّمان زایل میگرداند، پس هر حیرانی که از نور علم او مستفید شده از حیرت نجات یافته باشد، و هر جاهلی که به سبب
چراغ علوم او از جهالت خلاصی یافته باشد از آتش دوزخ آزاد میشود، و بعدد هر مویی که بر تن این آزاد کردههاي از آتش
جهنم بوده باشد خداوند عالمیان ثواب صد هزار قنطار به آن عالم کرامت میفرماید که تصدّق کرده باشد و قنطار مال بسیار است،
بعضی گفتهاند پوست گاوي پر از زر است، و ثواب صد هزار رکعت نماز میدهد که در حطیم نزد کعبه کرده باشد که بهترین
اماکن مشرفه است، و در ابواب حج فضل حطیم مذکور خواهد شد إن شاء اللَّه تعالی. و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه منقولست که علماء شیعه ما به منزله جمعیاند که مرابطه مینمایند در سرحدها، و محافظت مینمایند بلاد اسلام را از شر کفار،
هم چنین علماء شیعه محافظت دین مبین میکنند از شر شیاطین جن و انس که بر ضعفاء العقول شیعه دست نیابند، پس هر کس از
علماء دین در دفع مخالفان کوشد خواه به مباحثه، و خواه بإلقاء دلایل بر متعلمان، و خواه به تصنیف کتابها در ردّ ایشان ثواب او
بهتر است از کسی که با رومیان، و اوزبکان، و گرجیان جنگ کند هزار هزار مرتبه زیرا که علماء دفع شبهه از دین ایشان میکنند،
و مجاهدان، و مرابطان دفع شر از بدنهاي ایشان میکنند. و از حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه منقول است که وجود یک
عالمی که تعلیم شیعیان ما کند آن چه را به آن احتیاج داشته باشند، بر شیطان دشوارتر است از وجود هزار عابد زیرا که همت عابد
صفحه 54 از 318
در خلاصی خود است و بس، و همت عالم در خلاصی خود است و غلامان و کنیزکان الهی تمام، و ازین جهۀ است که او بهتر
است از هزار عابد بلکه هزار هزار عابد و از حضرت امام ابی الحسن علی بن موسی الرضا صلوات اللَّه علیه منقول است که فرداي
ص: 85 قیامت به عابد میگویند تو نیکو مردي بودي همین غم خود داشتی و غم دیگران نداشتی داخل
بهشت شو، و چون عالم کسی است که خیر او بر مردمان جاري بوده و ضعیفان شیعه را از شر دشمنان محافظت نموده، و به سبب
تعلیم علوم نعمتهاي جنان را از جهۀ ایشان تحصیل نموده، و رضاي الهی را از جهۀ ایشان حاصل نموده به او میگویند که اي کسی
که رعایت احوال شیعیان کرده که یتیمان اهل البیتاند، و به سبب اشقیاء از خدمت معصوم که والد حقیقی است دور افتاده یتیم
شده بودند و هدایت دوستان ایشان کرده بایست و شفاعت کن هر که را از تو تعلم علوم کرده است پس شفاعت کند فیامی را و
فیامی را تا ده فیام و فیام صد هزار نفس است، و اینهاي جماعتی باشند که از او استفاده علوم کرده باشند، یا از شاگردان او یا از
شاگردان شاگردان او تعلّم نموده باشند تا روز قیامت پس نظر کنید که تفاوت ره از کجاست تا به کجا. و از حضرت امام محمد
تقی صلوات اللَّه علیه منقول است که هر جماعتی که رعایت یتیمان آل محمد که شیعیان اهل البیتاند، و از امام خود که والد
حقیقی است دور افتادهاند، و در جهالت متحیر شدهاند، و اسیر شیطان جن و انس شدهاند بکنند، و ایشان را از شر شیاطین خلاصی
دهند، و از حیرت جهل بنور علم رسانند، و وسوسهاي شیاطین را از ایشان مدفوع سازند، و به براهین قاطعه الهی و نبوي و ائمه
معصومین که به ایشان رسیده دفع شبهه مخالفان بکنند فضیلت ایشان بر عابدان زیادتی کند به مراتب که بلندي آسمان بر زمین، و
از بلندي عرش و کرسی و حجابها بر آسمان اول، و فضل ایشان بر عباد مثل فضیلت ماه شب چهارده است بر مخفیترین ستارگان.
و از حضرت امام علی بن محمد النقی الهادي صلوات اللَّه علیه منقول است که فرمودند که اگر نه آن است که بعد غیبت قائم آل
محمد صلوات اللَّه علیه جمعی از علماي شیعه خواهند بود که شیعیان را هدایت نمایند بحق سبحانه ص: 86
و تعالی و راه حقرا به ایشان بنمایند و رفع شبه مخالفان از ایشان بکنند به براهین الهیه حقه، و خلاصی دهند شیعیان ما را از دامهاي
شیاطین هر آینه نماند احدي مگر آن که مرتد شود و از دین الهی برگردند و لیکن علما دلهاي ضعفاء العقول را بحق راهنمایی
میکنند چنانکه کشتیبان مهار کشتی را دارد و به راه میبرد این عده از علما نزد حق سبحانه و تعالی از همه کس فاضلترند. و از
حضرت امام زکی حسن عسکري صلوات اللَّه علیه مرویست که فرداي قیامت علماي شیعه که راه نمایندگان شیعه و دوستان مایند
در صحراي محشر حاضر شوند، و بر سر هر یک تاجی نورانی بوده باشد که نور آن تاجها سیصد هزار ساله راه را منور گرداند و
جمعی که در دار دنیا از نور علوم ایشان بهرهمند شدهاند چنگ در شعبه از آن نور زده به مراتب عالیه در جوار استادان خود در
جوار ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم ساکن کردند، و هر دشمنی از دشمنان اهل بیت که شعاع آن نور بر ایشان تابد چشمهاي
ایشان کور شود، و گوشهاي ایشان کر، و زبانهاي ایشان لال و زبانیه دوزخ ایشان را در میان جهنم در آورند، و احادیث در فضایل
علماء زیاده از حد و حصر است إن شاء اللَّه در تفسیر قرآن در ضمن آیات فضل علما مبین ذکر خواهد شد. و از حضرت أمیر
المؤمنین صلوات اللَّه علیه منقولست که از حقوق عالم آنست که بسیار از او سؤال نکنی، و جامهاش نگیري به ابرام که رها نمیدهم
تا درس مرا نگویی مثلا و هر گاه بر او داخل شوي و جمعی نزد او باشند بر همه سلام کن و او را مخصوص ساز به تحیّت به آن که
متوجه او شده او را دعا کنی، و در برابر او بنشین و پست سر او منشین، و در مجلس او چشمک مزن اگر چه بر دیگران باشد چون
غمز بد است، و مبادا توهّم کند که اشاره به عیب او میکنی، و بدست اشاره بسوي او مکن که خلاف آدابست و بسیار مگو که
فلانی چنین گفته است و فلانی چنین گفته است بر خلاف گفته او و دل تنگ مشو از طول ص: 87 صحبت
او که عالم بمنزله درخت خرمائی است که در زیر او نشسته باشی که کی بادي بیاید و خرمائی به زیر اندازد، هم چنین منتظر باش
که نسیمی از مهبّ رحمت الهی بوزد و در خاطر عالم افتد که به سخن درآید، و ثواب عالم نزد حق سبحانه و تعالی بیشتر است از
کسی که روزها روزه باشد و شبها به قیام، و در راه حق سبحانه و تعالی جهاد کند و إن شاء اللَّه تعالی در باب حقوق خواهد آمد
صفحه 55 از 318
حقوق متعلم عالم.
فائده دهم در مذمت اجتهاد و آراء باطله است:
هیچ شک نیست در آن که حضرت سید الأنبیاء و المرسلین عقل کل بود، و حق سبحانه و تعالی حقایق ملک و ملکوت را بر آن
حضرت منکشف ساخته بود و اگر از آن حضرت سؤال مینمودند از اصول دین و فروع دین حضرت منتظر وحی الهی بود تا آن
که یهودان و نصاري از آن پیشواي انبیاء سؤال نمودند از نسبت پروردگار که از اصول دین است، حضرت سه روز جواب نفرمودند
را آورد و بر همه عقلا ظاهر است که متبحّران فضلا از تدبیر خانه خود عاجزند و هر روز اغلاط « هو اللَّه احد » تا جبرئیل سوره قل
بسیار میکنند، پس این عقول ضعیفه چه دانند مراد الهی را که خواهند باین عقول اجتهاد و قیاس و استحسان را بکار فرمایند، مع
هذا سنیان در صحاح خود اخبار در مذمت قیاس نقل کردهاند، و شیعیان در مذمت هر یک اخبار متواتره از رسول خدا و ائمه هدي
صلوات اللَّه علیهم روایت نمودهاند بلکه بسیاري از آیات و اخبار دلالت میکند بر این که هر چه را علم نداشته باشند بان فتوي
یعنی آیا میگویید بر حق سبحانه و ؟«1» نتوان دادن ص: 88 قال اللَّه تعالی أَ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ
یعنی این جماعتی که دروغ بر «2» تعالی آن چه را بان عالم نیستند که إِنَّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الکَذِبَ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ یَوْمَ القِیامَۀِ
حق سبحانه و تعالی میبندند رویهاي ایشان سیاه خواهد بود روز قیامت، و مکرر فرموده است که وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَی اللَّهِ
یعنی کیست ظالمتر از آن کسی که دروغ بر حق سبحانه و تعالی میبندد، و مذمت گمان فرموده است در آیات بسیار. و «3» کَذِباً
در حدیث صحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه وارد است که فرمودند که حلال محمد حلال است تا روز قیامت و
حرام محمد حرام است تا روز قیامت خلاف آن نمیشود و شرعی دیگر نخواهد بود، پس حضرت فرمودند که هر بدعتی که کردند
سنتی را ترك کردند، و آن بدعتهایی است که مخالفان در دین آن حضرت وضع کردند به سبب آن که اول مرتبه دست از
حضرت امیر المؤمنین که خلیفه ربّ العالمین بود کشیدند چنانکه اکثر ایشان روایت کردهاند که چون حضرت سید المرسلین صلّی
اللَّه علیه و آله که از دنیا رفت و اهل البیت به چنین تعزیه مبتلا شدند. منافقانی که در کعبه هم سوگند شده بودند حدیثی وضع
کردند که ما هر یک که این حدیث را نقل کنیم شما از براي او گواهی بدهید که راست میگوید و نیز از رسول خدا شنیدیم و آن
این بود که حضرت رسالت فرموده است که ما اهل بیتیم که حق سبحانه و تعالی آخرت را اختیار نموده است از براي ما، نه دنیا را و
جمع نمیشود نبوت و امامت در یک خانه، و همگی حضرت را گذاشته به سقیفه بنی ساعده رفتند، و در فکر بودند که لوامع
صاحبقرانی، ج 1، ص: 89 کرا امام کنند. انصار با خبر شدند ایشان نیز به سقیفه آمدند و گفتند که اگر به گفته پیغمبر صلّی اللَّه علیه
و آله عمل میکنید، امام و خلیفه علی بن ابی طالب است، و الّا از ما امیري باشد و از شما امیري، و سعد بن عباده بیمار را آوردند
که ما با این بیعت میکنیم و شما با هر که میخواهید بیعت کنید. تا عاقبت یکی از مهاجران این حدیث را خواند که حضرت فرمود
مکرر که ائمه از قریش خواهند بود، تا آن که ابو بکر بر منبر رفت و گفت اي انصار وزارت از شما خواهد بود. انصار پاره فرو
گذاشتند، و ابو بکر دست دراز کرد و بسوي عمر که من با تو بیعت میکنم، و عمر دست دراز کرد به ابو عبیده جراح که من به تو
بیعت میکنم، و دیگران به فریاد آمدند که ابو عبیده چه قابلیّت دارد تا آن که عمر دست ابو بکر را گرفت و بیعت کرد، و منافقان
مهاجران با او در آن روز بیعت کردند، و پاره از انصار شروع کردند در ترغیب و تهدید حتی آن که از ابو سفیان به غوغا آمد که
ابن ابی قحافه کجا قابل ریاست است بر ما که بزرگان قریشیم در همان شب از جهۀ پسر او معاویۀ حکومت شام را مقرر ساختند، و
هم چنین جمعی را به ترغیب، و جمعی را به تهدید بیعت فرمودند. و حضرت امیر المؤمنین با اهل بیت صلوات اللَّه علیهم مشغول
تعزیه و گریه و زاري بودند تا آن که آن حضرت در روز دوشنبه وفات کرده بود در روز پنجشنبه یا چهار شنبه علی الخلاف دفن
نمودند، و ایشان در فکر امارت بودند، و حضرت امیر المؤمنین را ناصري که بود بنی هاشم بودند، و آنها نیز قلیلی بودند مستضعف
صفحه 56 از 318
مثل عباس و عقیل، تا آن که چون حضرت را دفن کردند حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه بمسجد آمدند و اکثر در آنجا
حاضر بودند، و حجتها بر ایشان تمام کردند، و حکایت روز غدیر و سایر نصوص امامت خود را بیان فرمودند، یکی از انصار
برخاست و گفت یا علی اگر در روز اول میآمدي و اینها را میفرمودي دو کس بر تو مختلف نمیشدند، لیکن اکثر بیعت کردند
با ابو بکر و الحال علاجی نیست، پس حضرت ص: 90 فرمودند: که اگر بیعت معتبر است سه ماه نشده است
که همه در حضور سیّد المرسلین بامر خداوند عالمیان با من بیعت کردید و حضرت فرمود که همگی سلام بر من کردید به امارت
مؤمنان که السّلام علیک یا امیر المؤمنین آنها چه شد فرداي قیامت جواب خدا را چگونه خواهید داد؟، و همگی منافقان بامر عمر
شمشیرها بسته ایستاده بودند، که اگر بنی هاشم زور آورند همه را بقتل رسانند، و سخنان بسیار گذشت در میان ایشان که در
احادیث و تواریخ و کتب سنیان مسطور است. و چون آن حضرت حجۀ الهی را بر ایشان تمام کردند، و دانستند که نفعی نمیکند
بامر خدا و رسول به خانه باز گشته متوجه جمع قرآن گردیدند و سه روز بیرون نیامدند، و جمع قرآن بر نحوي که نازل شده بود
فرمودند، و قرآن را بیرون آوردند، و فرمودند که من عهد کرده بودم با خداوند عالمیان به فرموده حضرت سید المرسلین که ردا بر
دوش نیندازم تا قرآن را چنانکه نازل شده است جمع کنم، ایشان در جواب گفتند که ما را احتیاج به جمع تو نیست، ما چهار کس
از انصار را نشانیدهایم که قرآن را جمع کنند، حضرت فرمودند که نخواهید دید این قرآن را تا قائم آل محمد (ص) ظهور کند، و
متوجه عبادت شدند، و آن اشخاص بازماندگان از بیعت را که در خانهاي خود مخفی شده بودند تفحص و تجسس مینمودند و هر
کس بیعت نمیکرد و بضرب و تهدید قتل از ایشان بیعت میگرفتند تا شش ماه بعد از آن به روایات بخاري و مسلم متوجه بنی
هاشم شدند که بیعت بگیرند تا آن که اجتماع عظیم نمودند و آتش و هیمه را آوردند که خانه حضرت را با اهل البیت بسوزانند، و
قنفذ مولاي عمر را که از همه نواصب دشمنتر و در درشتی خوي و زشتی روي از سایر مردان به آن کس شبیهتر بود مقرر ساختند
از جهۀ سوختن. و حضرت فاطمه به پشت در آمد که یا ابن الخطاب خانه مرا میسوزانی آن کس در را بر شکم آن صدیقه زد و
قنفذ به تازیانه حضرت را از پشت در دور کرد، ابو بکر که شنید که ص: 91 کار به این جا رسید بر وفق
مصلحت فرستاد عمر را طلبید، و حضرت فاطمه صلوات اللَّه علیها اسقاط نمودند محسن نامی که در شکم آن حضرت بود و
حضرت رسول او را محسن نامیده بود چنانکه صاحب قاموس ذکر کرده است، و حضرت فاطمه صلوات اللَّه علیها از اسقاط و ضرب
دو سه روزي دیگر بودند و به جوار رحمت ایزدي پیوستند. بخاري روایت نموده است در شش هفت جا از صحیحش که تا فاطمه
زنده بود صحابه رعایت خاطر علی مینمودند، و چون فاطمه رفت دانست که ایشان تا قتل همراهند بعد از شش ماه بیعت نمود با ابو
بکر، اگر چه شش ماه بیعت را غلط روایت کرده است، و لیکن روایت کرده است که حضرت فاطمه با ابو بکر سخن نگفت، و با او
در غضب بود تا از دنیا رفت، و در شب آن حضرت را دفن نمودند که مبادا ابو بکر بر او نماز گذارد، و همین سخنان بخاري در
همه صحاح سته هست، و همه این را از حضرت سید المرسلین روایت نمودهاند که: فاطمه پاره تن من است هر که آزار او کند آزار
من کرده است و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است، و خداوند عالمیان فرموده است که إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ
یعنی بتحقیق که آن جماعتی که آزار میدهند خدا را و رسول او را لعنت کرده است «1» فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً
ایشان را حق سبحانه و تعالی در دنیا و آخرت و مهیا ساخته است از جهۀ ایشان عذابی خوار کننده ایشان در جهنم. و إن شاء اللَّه این
اخبار را مفصلا در تفسیر قرآن مجید یاد خواهیم کرده اگر چه در اکثر کتب ایشان هست متفرقه مجملا چون اینها کردند، و دست
از کتاب خدا و اهل بیت کشیدند با آن که احکام الهی نزد اهل بیت بود، و هر روز حوادث واقع میشد اجتماع مینمودند، و
فکرهاي ص: 92 خود را بر سر هم میبردند و پاره به قیاس و پاره به استحسان کارها میکردند، و چون این
امر شنیع غصب خلافت را به همرسانید علماء باطل وجوه از براي کردهاي ایشان پیدا کردند، جمعی این حدیث را وضع کردند که
با آن که اگر مراد کل امّتند در مدت شش ماه بقول ایشان بنی هاشم و ابو ذر و « لا یَجتَمِعُ أمّتی علی الخطا » حضرت فرمودند که
صفحه 57 از 318
سلمان و مقداد، و جمعی کثیر داخل نبودند پس امامت ابو بکر در آن شش ماه باطل بود، و اگر بعضی امت مراد است بیعت با
مسیلمه کذاب و اسود عنسی و سجاح نیز کردند، و با یزید پلید و ولید کافر بقول ایشان بیعت کردند، علی اي حال ظاهر است که
این حدیث از آن حضرت نیست، و چون متأخران علماء اهل سنت دیدند که اجماع صورتی ندارد گفتند بیعت با یک کس کافی
است، چنانکه فخر رازي و مولانا سعد الدین و امیر سید شریف و غیر ایشان ذکر کردهاند. و این بسیار شنیعتر از اول است، پس بنا
بر این قایلند که هر منافقی که با منافقی بیعت کند متابعت او واجب است. اگر کل معصومین مخالفت ایشان کنند همه را میباید
کشت، و چون سنیان این اجماع را به همرسانیدند شیعیان بواسطه ردّ بر ایشان گفتند که اجماع حق است وقتی که معصوم در آن
اجماع داخل باشد، و ایشان نیز در برابر سنیان بر مطالب خود نقل اجماعات نمودند، و گفتند که معصوم در اجماع ما داخل است، با
آن که در واقع قول معصوم حجت است و اتفاق دیگران بیفایده است، و خلافی نیست نزد شیعه که اگر همه مجتهدان شیعه اتفاق
نمایند بر امري اتفاق ایشان حجت نیست، و اگر معصوم بفرماید قول آن حضرت حجت است پس اجماع نزد شیعه صورتی ندارد، و
هم چنین دلایل عقلی ظنی. پس مستند ما کتاب حق سبحانه و تعالی است، و سنت حضرات سیّد المرسلین و ائمه معصومین صلوات
اللَّه علیهم اجمعین. در حدیث صحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه وارد ص: 93 است که
شخصی از آن حضرت سؤالی نمود و حضرت جوابی فرمودند دیگر سؤالی کرد و گفت رأي شما چیست حضرت فرمودند که نزد
ما رأي نمیباشد هر چه میگوییم سخن رسول خدا است صلّی اللَّه علیه و آله. و در حدیث صحیح از آن حضرت وارد است که
قیاس در شرع نمیباشد نمیبینی که زن حایض قضاي روزه میکند بعد از پاك شدن، و قضاي نماز نمیکند با آن که مقتضاي
قیاس ایشان این است که بر عکس باشد زیرا که نماز اشرف از روزه است، و هر گاه قیاس کنند دین بر هم میخورد. و در حدیث
حسن از ابو بصیر منقول است که به حضرت صادق صلوات اللَّه علیه عرض نمودم که بر ما چیزها وارد میشود که در کتاب خدا و
سنت نیست پس جایز است که فکر کنیم و به عقل خود جواب گوییم؟ حضرت فرمود که نه اگر در واقع فکر تو موافق حق باشد
ثواب نداري، و اگر مخالف حق باشد دروغ بر حق سبحانه و تعالی بستهاي. و در اخبار بسیار وارد شده است که حضرات ائمه
معصومین صلوات اللَّه علیهم ابو حنیفه را لعن نمودند بواسطه آن که عمل به قیاس میکرد، و احادیث عدم جواز عمل به قیاس اظهر
متواترات است. و در حدیث صحیح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه وارد شده است که هر که فتوي دهد مردمان را
بدون علم و بدون هدایت، لعنت میکنند او را ملائکه رحمت، و ملائکه عذاب، و در گردن اوست گناه هر کس که به فتواي او
عمل نماید، و ظاهرا مراد از هدایت اخبار ائمه اطهار است و ممکن است که عطف تفسیري باشد که هر دو یک معنی داشته باشد. و
در حدیث صحیح وارد شده است از عبد الرحمن بن الحجاج که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه بمن فرمود: که دور
باش از دو خصلت که هر که هلاك شده است، و مستحق عقوبات الهی شده است از این ص: 94 دو صفت
شده است: زنهار که فتوي برأي خود مده و چیزي که علم به آن نداشته باشی اعتقاد مکن و عمل مکن. و ایضا در حدیث حسن
وارد شده است که حضرت به مفضل بن یزید فرمود که ترا نهی میکنم از دو خصلت که بسیاري از مردمان هلاك شدهاند از جهۀ
آن، یکی آن که اعتقاد کنی یا عمل کنی بباطل، و دویم آن که فتوي دهی مردمان را به آن چه ندانی. و در حدیث موثق کالصحیح
وارد است از محمد بن طیار که عرض نمود بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه بعضی از خطبههاي پدرش را تا به جایی
رسید که شک داشت حضرت فرمودند که بس کن و خاموش باش شما را جایز نیست در آن چه بر شما وارد شود و علم به آن
نداشته باشید مگر نگفتن و حفظ خود نمودن از عمل به آن، و بائمه هدي نقل کردن تا ایشان به شما بگویند آن چه حق باشد
یعنی هر چه را ندانید از اهل ذکر که «1» 43 : چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ 16
ائمه معصومینند صلوات اللَّه علیهم سؤال کنید. و در حدیث کالصحیح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه وارد است که
توقف نمودن نزد شبهات و آن چه حکم آن یا معنی آن مشتبه باشد بهتر است از آن که خود را در مهلکه اندازید و بیعلم جواب
صفحه 58 از 318
آن بدهید یا به آن عمل نمایید، و حدیثی که خوب حفظ نکرده باشید روایت نکردن آن اولی است. و در احادیث معتبره وارد شده
است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که حق سبحانه و تعالی از بندگان خود دو چیز طلبیده است یکی آن که هر چه
ندانند نگویند، و دویم آن چه را ندانند و عقل ایشان به آن نرسد ص: 95 رد نکنند شاید حق باشد، اما اول
یعنی آیا عهد و پیمان از ایشان نگرفتیم در کتاب «1» را در این آیه أَ لَمْ یُؤْخَ ذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ
خود که نگویید بر خدا مگر حق را که بدانند که خدا فرموده است و اما دویم را در این آیه که مذمّت فرموده است جمعی را که
یعنی بلکه آن جماعت «2» چیزي را ندانند تکذیب آن کنند و فرموده است که بَلْ کَ ذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ
تکذیب نمودند چیزي را که علم ایشان به آن نمیرسد و هنوز به ایشان نرسیده است تأویل آن و این بلایی است عظیم طلبه علوم را
که غالب ایشان بر این دو صفتند بنا بر آن که عادت نمودهاند به عقل ناقص خود حکم کنند همیشه. و از حضرت امام محمد باقر
صلوات اللَّه علیه منقول است که حقّ سبحانه و تعالی بر بندگان آنست که هر چه را دانند بگویند و هر چه را ندانند در آن توقف
نمایند. و در حدیث صحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه وارد شده است که هر گاه از شما چیزي بپرسند که ندانید
بگویند که نمیدانم مگویید که اللَّه تعالی بهتر میداند که از این گفتن سائل به شک میافتد و متوهم میشود که شما میدانید و
لیکن حق سبحانه و تعالی بهتر میداند. و در حدیث صحیح دیگر از آن حضرت صلوات اللَّه علیه وارد شده است که اگر از عالمی
چیزي پرسند و نداند بگوید اللَّه اعلم، و غیر عالم چنین نگوید، و مدار متّقیان بر آنست که اللَّه یعلم میگویند احتیاطا. و در حدیث
کالصحیح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه منقول است که بیکی از فضلاي اصحاب خود فرمودند که آن چه عالم باشید
به آن ص: 96 بگوئید و هر چه را ندانید بگویید اللَّه اعلم. به درستی که بسیار باشد که شخصی تفسیر آیه
کند به نادانی و از درجات خود پست شود و بیفتد به زیر، در مثل مسافت آسمان تا زمین و کسی که از این قدر راه بیفتد زنده
نخواهد ماند البته. و در حدیث معتبر روایتست از ابن شبرمه که یکی از قاضیان اهل سنت است، و تردّد به خدمت حضرت بسیار
میکرد گفت که هر مرتبه که به خاطرم میرسد حدیثی را که از امام جعفر صادق علیه السّلام شنیدهام، نزدیک است که دلم پاره
پاره شود، و او فرمود که خبر داد مرا پدرم از جدم از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله پس ابن شبرمه گفت که قسم میخورم به خدا
که نه او دروغ بر پدرش بسته، و نه پدرش بر جدش و نه جدش بر رسول خدا که حضرت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود که
هر که عمل به قیاس کند هالک است، و دیگران را نیز هلاك کرده است، و هر که فتوي دهد و ناسخ را از منسوخ فرق نکرده باشد
و هم چنین محکم را از متشابه خود هالک است، و دیگران را هلاك نموده بجهنم میروند. و در حدیث کالصحیح از حضرت امیر
المؤمنین صلوات اللَّه علیه وارد شده است که آن حضرت خطبه فرمودند، و فرمودند: اي گروه مردمان بدانید که ابتداء فتنهها که در
دین اسلام واقع شد هواهاي نفسانی بود که متابعت آن نمودند، و احکام شرعی چند بود که بدعت کردند بر خلاف کتاب اللَّه
تعالی، جماعتی متابعت جمعی کردند بیدلیل، اگر آن که باطل محض میبود حال آن مخفی نمیماند بر ذي عقلی و اگر حق
محض بود نیز مخفی نمیماند، و لیکن پاره از حقرا با باطل جمع نمودند و سبب اغواي مردمان شدند و شیطان مسلّط شد بر دوستان
خودش و نجات یافتند جمعی که توفیق الهی رفیق ایشان شد. و در حدیث صحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
وارد شده است که حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: که هر وقت ص: 97 که بدعتی بهم
رسد بعد از من که به سبب آن ضرر به اسلام و ایمان و دین رسد حق سبحانه و تعالی ولیّی از اولیاي او از اهل بیت من مقرر ساخته
است که موکل بوده باشد بحفظ دین، و دفع کند آن بدعت را از دین، و سخن کند بالهام الهی و آشکارا کند حقرا و منور سازد
آن را به برهان، و رد کند مگر ما کران را، و از جانب ضعفاء العقول ردّ شبه مبتدعان بکند، پس عبرت گیرید اي صاحبان بصیرت،
و فکر کنید که این جماعت کیستند، و توکّل بر حق سبحانه و تعالی کنید تا شما را بینا کند بحق و اهل حق، و ظاهرش آنست که
مراد ازین خبر معصومینند، و ممکن است که تعمیم کنند به نحوي که شامل علماء شیعه نیز باشد، چون علوم ایشان علوم اهل بیت
صفحه 59 از 318
است صلوات اللَّه علیهم. و در اخبار صحیحه وارد شده است از ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم در تفسیر این آیه که حق سبحانه و
یعنی ایشان علماء خود را و زهاد «1» تعالی در مذمت یهود و نصاري میفرماید که اتَّخَ ذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ
خود را خدایان خود کردند و عبادت خداوند خود نکردند حضرات فرمودند که و اللَّه که این علماء و زهاد کسی را به عبادت خود
نخواندند، و کسی ایشان را بندگی نکرد بحسب، ظاهر و لیکن اگر ایشان حکمی میکردند بر خلاف حکم الهی همه متابعت ایشان
میکردند، و اگر حرام را حلال میکردند و حلال را حرام ایشان اطاعت مینمودند، حق سبحانه و تعالی این معنی را فرمود که کفر
است چون اقوال علماء را مقدّم داشتند بر قول الهی، و حضرات این آیه را بواسطه سنّیان یاد فرمودند که مدار ایشان بر این بود و
هست، چنانکه در آیه و احادیث متواتره ایشان وارد شده است که جماعتی که از مسجد الحرام دورند حج تمتع کنند و چون حج
تمتّع در زمان جاهلیت نبود و عمر نمیخواست که ص: 98 مخالف زمان جاهلیت خبري واقع شود در مقام
معارضه درآمد در حج وداع، و جمعی کثیر با عمر موافقت کردند و حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: که جبرئیل
و «2» گفت که خدا فرموده است وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ «1» آمده است و این آیه را آورده است که فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ
همه سنیان بر متابعت عمرند، و بر مخالفت خدا و رسول، و إن شاء اللَّه هر آیه که علماء سنیان مخالفت صریح نمودهاند قول الهی را
بیان خواهد شد، و اگر چه ظاهر این اخبار مذمت عامه است و لیکن تهدید است مر خاصه را از متابعت ایشان در این معنی، و
بعضی کردهاند آن چه کردهاند و إن شاء اللَّه آن نیز ظاهر خواهد شد. و روایات ما بسیار وارد شده است از حضرت سید المرسلین و
ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم که هر بدعتی ضلالت است، و هر ضلالتی راه جهنم است نعوذ باللَّه من الضّلالۀ بعد الهدایۀ.
فائده یازدهم در اصطلاحات حدیث است
اشاره
بدان که خبر و حدیث عبارتست از قول رسول اللَّه، و ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم، یا حکایت فعل ایشان یا تقریر ایشان به آن
که در حضور ایشان کسی سخنی گفته باشد یا کاري کرده باشد و ایشان دانسته باشند، و آن شخص را از آن نهی نکرده باشند و
خبر و حدیث یک معنی دارد و آن بر سه قسم است:
اوّل خبر متواتر
و آن خبري است که اقلا سه کس آن را روایت کرده باشند، و از اخبار ایشان علم به همرسید، پس گاه باشد که از قول هزار نفس
علم بهم نرسد مثل شهادت روستاییان از جهۀ ارباب در آب و زمین، و گاه باشد که از گفته مرد متدین که خبر دهد که فلان
شخص را دیدم علم حاصل شود، و مدار این بر علم است نه بر عدد، و این خبر متبع است به اجماع و خلافی در وجوب عمل باین
خبر نیست مگر آن که متواتر شود که حضرات خلاف آن را نیز گفتهاند، و یکی از اینها تقیه خواهد بود، و در این صورت جمع
خواهیم نمود بیکی از وجوه جمعی که گذشت چنانکه در قرآن مجید نیز مخالف یکدیگر هست، و یکی ناسخ است، و دیگري
منسوخ، و امثال آن که خواهد آمد.
دویم خبر محفوف به قرینه است
که از خارج خبر قراین بوده باشد آن قدر که علم به همرسد، مثل آن که شخصی راز خود را به شخصی گفته باشد و کسی دیگر بر
صفحه 60 از 318
آن مطلع نبوده باشد، مردي ثقه از جانب او بیاید و کتابتی سر به مهر بیاورد و چون کتابت را باز کند جمیع آن چه با او گفته باشد
در کتابت نوشته، و خط و مهر او را شناسد بسیار است که از امثال این خبر با این قراین علم حاصل ص: 100
میشود و ازین بابست هر گاه شخصی از جانب پادشاهی به حکومت ولایتی رود و حکم پادشاه را داشته باشد با خلعت پادشاه هیچ
کس شک نمیکند که این شخص از جانب پادشاه آمده است، و از این بابست آن که در احادیث سابقه گذشت که همین که
دانید که کتاب از شیخ است به آن عمل میتوان کرد، و ازین بابست کتبی که در این اوقات ظاهر میشود از کتب قدماي شیعه،
مثل کتب ابن بابویه قمی کسی را که مربوط باشد به سخنان او و کتب او خصوصا هر گاه کتابی مندرس از قم بیاورند که تاریخ
کتابتش تاریخ زمان او یا قریب بزمان او باشد، مثل کتاب امالی کذائی با خطوط جمعی از علماء، و مثل کتاب معانی الاخبار
صدوق، مجملا بسیار است که از قراین علم بهم میرسد و ظاهرا باین خبر نیز عمل واجب باشد، چنانکه اکثر علماء به آن قایلند.
سیم خبر واحد است،
و آن خبریست که علم از آن حاصل نشود خواه خبر دهنده به آن یکی باشد یا هزار کس، و اگر سه کس یا بیشتر خبري را نقل
کنند و از آن خبر ظنی متآخم علم و قریب به آن حاصل گردد این خبر را مستفیض میگویند، و از افراد خبر واحد است، و جمعی
که خبر واحد را حجت نمیدانند بعضی از ایشان این نوع را حجت میدانند و غیر این را حجت نمیدانند و جمعی همه را حجت
نمیدانند به آیات و اخباري که نهی نمودهاند از متابعت غیر علم و از متابعت ظن، و اظهر آنست که عمل به خبر واحد میتوان کرد
چون مدار اصحاب ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم در زمان مدید زیاده از دویست سال بر این بود، و همیشه هر یک از اصحاب
حضرات ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم خبري که به ایشان نقل مینمودند عمل به آن مینمودند، و هرگز ملاحظه تواتر یا آحاد
نمینمودند و حضرات ائمه هدي امر میکردند شیعیان خود را بأخذ احادیث از ایشان، و بعمل به آن اگر چه در اخبار ایشان متواتر
و محفوف به قراین و مستفیض و خبر واحد بود ایشان فرق نمیکردند در میان آنها مگر در وقت ص: 101
ضرورت که معارضی بهم میرسد، و بسیاري از اصحاب را رجوع به بسیاري از اصحاب کردهاند، و نهایت مرتبه ایشان توثیق است
با فضل و علم، و رساله در این باب نوشتم مشتمل بر أخبار متواتره که دلالت میکند بر حجیت خبر واحد، و ظواهر آیات نیز دلالت
یعنی اگر فاسقی خبري بسوي شما بیاورد تأمل کنید و «1» دارد مثل آیه فَلَوْ لا نَفَرَ چنانکه گذشت و آیه إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا
به آن خبر عمل مکنید تا ظاهر شود صدق آن مفهومش این است که اگر غیر فاسق یا عادل خبري بیاورد تأمل مکنید و به آن عمل
کنید با آن که اخباري که در این چهار کتاب ماست این سه شیخ عظیم الشأن از کتب معتبره نقل نمودهاند که بعضی از آن کتب را
بر حضرات ائمه هدي عرض نمودهاند و ایشان تحسین فرمودهاند، و بعضی را حضرات حکم بحقّیت آنها نمودهاند و تفصیلش در
دیباچه خواهد آمد إن شاء اللَّه تعالی.
و ایضا خبر واحد منقسم میشود به اقسام بسیار نزد عامه،
و بعضی از متأخرین، و لیکن اکثر متقدمین ما حکم به صحت جمیع نمودهاند چنانکه از دیباچه کافی و این کتاب ظاهر میشود،
بلکه از کتب صدوق ظاهر میشود، که حدیث غیر صحیح را در کتابهاي خود نقل ننموده است، و ظاهر صحت نزد قدماء آنست که
معلوم بوده باشد که حضرات معصومین فرمودهاند و این علم ایشان را میسر بوده است بواسطه کتب بسیار که از اصحاب ائمه به
ایشان رسیده بود لهذا بر مقید بسند نشدهاند، و تجربه کردهام که بسیاري از أخبار که کلینی رحمۀ اللَّه علیه مرسل روایت کرده است
صدوق رحمه اللَّه و غیر او آن را مسند بطرق صحیحه روایت کردهاند، و از کتاب تهذیب و استبصار شیخ طوسی رحمه اللَّه نیز ظاهر
صفحه 61 از 318
است که او نیز اخبار را از کتابهاي معتمده روایت نموده ص: 102 است، و این معنی ظاهر است که مدار
قدماء ما بر کتابهائی بوده است که ثقات اصحاب ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم از حضرات روایت کرده بودند و لیکن چون هر
روز آن چه میشنیدند در کتاب خود مینوشتند، و آن کتب نزد علما مضبوط بود و لیکن اخبار آنها منتشر بود، جمعی دیگر از
فضلاي اصحاب ائمه صلوات اللَّه علیهم مثل محمد بن ابی عمیر، و صفوان بن یحیی، و حماد بن عیسی، و بزنطی آن کتب را مترتب
ساخته کتابها تصنیف نمودند بترتیب کتب فقهی، و روایات مثل زراره و محمد بن مسلم، و برید، و فضیل، و لیث، و امثال ایشان را
در کتب خود نقل مینمودند. معاصران ایشان ملاحظه اصول با فروع مینمودند، هر کتابی که اصلا غلط در آن نبود و روات آنها
در نهایت عدالت و فضیلت بودند بلکه مدایح ایشان و کتابهاي ایشان را از حضرات شنیده بودند از میان چندین هزار کتاب چهار
صد کتاب را اعتبار نمودند، و اجماع بر عمل باین کتب واقع شد، و فضلاء ثلثه رضی اللَّه عنهم، اکثر بلکه همه آن چه نقل نمودهاند
در این کتب اربعه از آن چهار صد اصل نقل نمودهاند، و بسیار ظاهر است فرق میان کسی که از کسی نقل کند یا از کتاب کسی
نقل کند چون از کتاب که نقل کند جمعی هستند و بودهاند که رجوع به آن کتاب که میکردهاند، اگر نبوده است او را کذاب و
وضاع حدیث مینامیدهاند، و چنین کتابی را مطلقا اعتبار نمیکردهاند به واسطه یک کذبی که ممکن است سهوا از او واقع شده
باشد یا دیگري آن خبر را عمدا از کتاب او انداخته باشد، و بنا بر این است که عامه و خاصه نیز اعتبار کردهاند کتب لغت متأخرین
را مثل صحاح و قاموس، هر چند کافر و فاسق بودهاند به محض آن که چون ایشان ناقلند و اگر دروغی در کتاب ایشان میبود
فضلاي اهل لغت آن را اعتبار نمیکردهاند، پس اگر این هر سه فاضل خبري نقل کنند از شخصی گاه باشد که علم به همرسد و
گاه باشد که ظن قریب بعلم به همرسد. ص: 103 اما اگر هر سه خبري را از کتاب حسین بن سعید روایت
کنند، و هر سه موافق نقل نمایند ما را علم به همرسد که ایشان دروغ بر حسین بن سعید نبستهاند، پس بنا بر این ممکن است وجود
اخبار متواتره در این کتب اربعه با آن که الحمد للّه رب العالمین کتبی دیگر از علماء هست که مؤید اخبار میتواند شد مثل کتاب
محاسن برقی، و قرب الاسناد حمیري، و بصائر الدرجات صفار، و غیر اینها از کتب، و در روضه اشاره به همه شده است در ضمن
تأیید اخبار.
اما موافق اصطلاح متأخرین از زمان علامه،
اشاره
و اندکی بالاتر حدیث بر پنج وجه است که فایده دارد و تقسیمات دیگر در کتب عامه هست و بعضی از خاصه متابعت ایشان
کردهاند و چون فائده بر آن مترتب نمیشود ذکر نکردیم آنها را.
اول صحیح:
و آن خبریست که راویان آن خبر تا معصوم همه امامی مذهب باشند و عادل باشند که گناه کبیره نکنند و اصرار بر صغیره نداشته
باشند و مروت داشته باشند که از ایشان چیزي صادر نشود که دلالت بر خفت عقل ایشان کند، و مع هذا ثقه و معتمد باشند به آن
که کثیر السّ هو و النسیان نباشند، و ظاهر خبر ابن حنظله که گذشت، دلالتی بر این دارد و نزد متأخرین این خبر حجت است مگر آن
که معارضی داشته باشد.
صفحه 62 از 318
دویم خبر حسن است:
و آن خبریست که رجال سند همه ایشان را مدح نموده باشند بدون توثیق یا بعضی را مدح کرده باشند و باقی را توثیق همین که
یک ممدوح بودن توثیق در سند هست حدیث را حسن میگویند هر چند ما بقی ثقه باشند.
سیم موثق:
و گاهی قوي نیز میگویند و آن خبریست که همه را توثیق کرده باشند، و همه یا یکی از ایشان بد مذهب باشد به آن که سنّی یا
زیدي، یا فطحی، یا واقفی، یا کیسانی باشند.
چهارم خبریست: که یک ممدوح داشته باشد یا بیشتر و یک موثق بد مذهب
داشته باشد، یا بیشتر و این قسم خبر نامی ندارد و لیکن در میان اصحاب خلافست که حسن بهتر است یا موثق، جمعی که حسن را
بهتر میدانند، این خبر را موثق میباید بنامند و اگر موثق را بهتر میدانند میباید که این را حسن بنامند چون حدیث تابع اخسّ
رجال است چنانکه در منطق نتیجه تابع اخس مقدمتین است.
پنجم ضعیف است:
و آن خبریست که یکی از آن چهار خبر نباشد به آن که یکی از راویان خبر را قدح نموده باشند به فسق، یا مجهول الحال باشد یا
مرسل باشد به آن که در میان شخصی را انداخته باشند یا گفته باشند: عن رجل یا عن من حدثه، یا عمن رواه، یا مرفوع باشد به آن
که راوي گفته باشد: رفعه عن الصّادق صلوات اللَّه علیه یعنی به حضرت رسانید و رجال سند را گفت و در خاطر من نیست که آنها
کیستند، یا راوي بگوید: که قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و یقین دانیم که راوي حضرت را ندیده است. و اما این فقیر فرقی
میکند در میان این أخبار بانکه هر چه در آن فاسقی باشد ضعیف میشمارم و الّا مجهول مینامم و هیچ دغدغه نیست که مرتبه
اول پستتر است، و ممکن است که این مجهول الحال ثقه باشد خصوصا وقتی که بگویند: عن رجل من اصحابنا سیما وقتی که
بگویند: عن جماعۀ من اصحابنا، خصوصا هر گاه این عبارات را جماعتی بگویند که روایت نمیکنند مگر از ثقه، یا ارسال نمیکنند
مگر از ثقه مثل محمد بن ابی عمیر و صفوان بن یحیی، و حماد بن عیسی و بزنطی که جمعی نقل اجماع نمودهاند که مراسیل این
جماعت مثل مسانید ایشان است بلکه جمعی از اصحاب که اجماع نمودهاند اصحاب بر تصحیح ما یصحّ عنهم مثل زرارة بن اعین
شیبانی، و محمد بن مسلم ثقفی، و برید بن معاویه عجلی، و لیث المرادي ابو بصیر، و فضیل بن یسار البصري، و معروف بن خربوذ
المکی، و ابو بصیر یحیی بن القاسم الاسدي، ص: 105 و عبد اللَّه بن مسکان، و جمیل بن درّاج، و حماد بن
عثمان، و صفوان بن یحیی، و ابان بن عثمان، و عبد اللَّه بن بکیر، و عثمان بن عیسی، و فضالۀ بن ایوب، و محمد بن ابی عمیر، و
حماد بن عیسی، و احمد بن محمد بن ابی نصر البزنطیّ، و حسن بن محبوب، و حسن بن علی بن فضال، و ظاهرش آنست که هر
حدیثی که صحیح باشد طریق آن به ایشان صحیح است و حال ما بعد از آن را نظر نمیکنند چون این جماعت تا چیزي نزد ایشان
یقینی نبوده است در کتاب خود داخل نمیکردهاند پس اگر ما بعد ایشان ضعیف یا مرسل بوده باشد ضرر ندارد چون این جماعت
صفحه 63 از 318
علم به آن خبر داشتهاند به تواتر یا غیر آن از اسباب علم و لیکن چون بعضی از متأخرین در چنین حدیثی تأمّل دارند بنده امثال این
مراسیل را کالصحیح مینامم از جهۀ موافقت ایشان. و هم چنین است احادیث مرسل محمد بن یعقوب کلینی، و محمّد بن بابویه
قمی بلکه جمیع احادیث ایشان که در کافی و من لا یحضر است همه را صحیح میتوان گفت چون شهادت این دو شیخ بزرگوار
کمتر از شهادت اصحاب رجال نیست یقینا بلکه بهتر است از جهۀ آن که ایشان که صحیح میگویند معنی آن است که یقین که
حضرات ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم فرمودهاند به وجوهی که ایشان را یقین حاصل شده است و متأخران که صحیح
میگویند، معنی آن آنست که جماعتی که روایت کردهاند ثقه بودهاند. و محتمل است کذب و سهو هر یک و غرض بنده از این
ضبط باصطلاح متأخرین این است که چون اکثر مردم به آن مأنوس شدند مخالفت ایشان سبب عدم اعتماد ایشان میشود با آن که
در وقت تعارض حدیث فائده دارد چنانکه در حدیث عمر بن حنظله گذشت و آن چه مجهول الحال است او را قوي نامیدهام
چنانکه شهید اوّل علیه الرحمه نیز کرده است و به آن معنی اول نیز اشاره نموده است که حکم به صحت حدیثی کرده است از
حسن بن محبوب عن بعض ص: 106 اصحابنا و گفته است که حسن چون اجماع بر او هست ارسال او ضرر
ندارد، و هم چنین اشاره به این معنی کرده است در اوایل ذکري و بسیار است که علامه و غیر او حکم به صحت حدیث میکنند بر
خلاف این اصطلاح از جهۀ عمل اصحاب بر آن و اگر حدیث به معصوم نرسد آن حدیث را موقوف میگویند و اکثر اوقات اشتباه
میشود بر کسانی که تتبع ندارند و در واقع موقوف نیست. و اگر در آخر حدیث سألته باشد این حدیث را مضمر میگویند که
معلوم نیست سؤال از معصوم است یا غیر معصوم و اکثر اوقات این معنی نیز مشتبه میشود بر کسی که بیتتبع است و وجه هر دو
آنست که بسیار است که زراره در کتاب خود أولا ذکر میکند که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه چنین فرمود و بسیاري
از اخبار را نقل میکند و نام حضرت را نمیبرد به سبب آن که او نام حضرت را برده است و محدثان که از کتاب او برداشتهاند
بهمان عنوان در کتاب خود نقل نمودهاند بنا بر آن که نزد ایشان ظاهر بوده است و نمیدانستند که بر جماعتی مخفی خواهد ماند و
هم چنین در اول کتاب سماعه ذکر کرده است که سألت ابا عبد اللَّه و باقی را گفته است و سألته و یا بواسطه تقیه نادرا سبب اشتباه
شده است و بسیاري از خبرها بر جمعی مشتبه شده است که إن شاء اللَّه رفع آنها خواهد شد چنانکه در روضه ذکر شده است و در
محل خود مذکور خواهد شد إن شاء اللَّه دیگر سند و طریق عبارتست از جمعی که حدیث را از ایشان معنعن روایت میکنند به آن
که میگویند اخبرنا فلان عن فلان عن فلان و قانون محدثین این است که اگر استاد بر یک شاگرد حدیث را خوانده است راوي
میگوید حدثنی و اگر بر جماعتی خوانده است که راوي با ایشان بوده است راوي میگوید حدثنا، و اگر شاگرد بر استاد خوانده
است و کسی دیگر شریک او نبوده است میگوید أخبرنی، و اگر دیگري با او بوده است میگوید اخبرنا و اگر دیگري خوانده
است ص: 107 و او شنیده است میگوید سمعته علی فلان یعنی من از او شنیدم در حالتی که بر او
میخواندند، و اگر حدیث را به اجازه از او داشته باشد میگوید اخبرنا اجازة، و اگر بخط شیخ دیده باشد گاهی میگوید که اخبرنا
و جادة و گاهی میگوید که وجدت بخط فلان، یعنی یافتم بخط فلانی یا رأیته فی کتاب فلان یعنی در کتاب فلانی این حدیث را
دیدم و اکثر به چنین حدیثی عمل نمیکنند مگر آن که کتاب متواتر باشد از آن شخص مثل کتب اربعه از مشایخ ثلثه. و دیگر بدان
که اجازة حدیث باصطلاح علماء آنست که تواند گفت که این کتاب از فلانی است بیکی از هفت وجهی که سابقا مذکور شد، و
نه آن معنی دارد که نزد عوام مشهور است که جایز باشد او را نقل حدیث نمودن، یا عمل بحدیث کردن بلکه شیخ شهید علیه
الرحمه نقل کرده است که سیّد محمد بن معیه حسنی دیباجی را ادراك نمودم و اجازه حدیث داد مرا و فرزندان مرا و هر که را که
ادراك کرده باشد لمحه از حیات او را که طفلی که قبل از وفات او متولد شده باشد از او نقل تواند نمود که من حدیث را روایت
میکنم از سیّد محمد و آن چه مشهور است نزد عوام مراد از اجازه تصدیق اجتهاد است دیگر بدان که در اخبار شیعه امیر المؤمنین
را اطلاق نمیکنند بر غیر حضرت علی بن ابی طالب صلوات اللَّه علیه و چون روایت از امام حسن، و امام حسین صلوات اللَّه علیهما
صفحه 64 از 318
نادر است کنیت ایشان نادر است با آن که کنیت حضرت امام حسن صلوات اللَّه علیه ابو محمد است، و کنیت حضرت امام حسین
صلوات اللَّه علیه ابو عبد اللَّه است بر ایشان اطلاق نمیکنند تا نام ایشان را نگویند و حضرت امام زین العابدین را همیشه باسم یاد
میکنند و حضرت امام محمد باقر را غالبا به کنیت اطلاق میکنند و ان ابو جعفر است و ابو جعفر را بر امام محمد تقی نیز اطلاق
میکنند، و گاهی ابو جعفر ثانی میگویند و در اطلاق تمییز آن از راویان میشود، و ابو عبد اللَّه را بر حضرت امام جعفر صادق
اطلاق میکنند و ابو الحسن ص: 108 کنیت سه معصوم است امام موسی کاظم، و امام رضا و امام علی
النقی صلوات اللَّه علیهم و بر ایشان اطلاق میکنند و گاهی ابو الحسن اول، و ثانی و ثالث میگویند بواسطه تمیز، و بیشتر از راویان
معلوم میشود و عبد صالح و ابو ابراهیم را بر حضرت کاظم اطلاق میکنند و عالم که گویند مراد معصوم است خصوص احدي
مراد نیست و هادي و فقیه را بیشتر بر امام علی النقی اطلاق میکنند و گاه هست که فقیه را بر امام حسن عسکري، و صاحب الامر
صلوات اللَّه علیهما اطلاق میکنند و بیشتر رجل را بر حضرت امام حسن عسکري اطلاق میکنند و ابو محمد کنیت آن حضرت
است و جواد را بر حضرت امام محمد تقی علیه السّلام را اطلاق میکنند و صاحب ناحیه را بر حضرت صاحب الامر اطلاق
میکنند، و گاه هست غایب و علیل و غریم و حجت را نیز بر آن حضرت اطلاق میکنند و إن شاء اللَّه در مواضع خود نیز هر یک
را بیان خواهد شد و آن چه از اصطلاحات حدیث اهتمامی به شان آن بود در اینجا مذکور شود إن شاء اللَّه ما بقی اصطلاحات در
اثناي نقل احادیث مذکور خواهد شد
فائده دوازدهم بدان که علم بهترین عبادات است:
اشاره
بدان که علم بهترین عبادات است و چنانکه در همه عبادات نیت و قربت ضرور است هم چنین در طلب علم میباید که غرض
رضاي الهی بوده باشد و نیات باطله سبب آنست که حق سبحانه و تعالی توفیق ندهد او را، و افاضه نفرماید علوم را و خوبی و بدي
علماء به نیت است، و چنانکه علماء ربّانی وارثان پیغمبرانند علماء بد بدترین خلایقند و اتباع و اعوان شیاطینند در اغواي خلایق. و
در اخبار صحیحه از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله وارد شده است که دو طایفهاند از امت من که اگر ایشان خوب
باشند امت من خوب خواهند بود، و اگر ایشان بد باشند امّت من متابعت ایشان نموده بد خواهند شد. و آن دو طایفه امراء و علمااند
مایل به خوبی میشوند، و هم چنین « النّاس علی دین ملوکهم » : و مجربست که اگر پادشاهان خوب باشند عالمیان همگی به مضمون
علماء، بلکه حق سبحانه و تعالی چنان کرده است که خوبی ایشان بحسب واقع مؤثر است در نفوس خلایق و چندان که این دو
طایفه در خوبی بکوشند هر چند خلایق از خوبی ایشان خبر نداشته باشند خلایق در مقام خوبی و صلاح در میآیند، و هم چنین در
بدي و فساد. و بحسب احادیث متقدمه ایشان در جمیع ثوابهاي اهل عالم شریک خواهند بود، هم چنان که در بدیها نیز شریکند.
ص: 110 و در احادیث صحیحه وارد شده است که: لا عمل إلا بنیّۀ یعنی هیچ عملی بینیت عمل نیست و
در حکم عدم است. پس لازم است بر طالب علم که اول تصفیه نیت به ریاضات و مجاهدات بکند، و آسان نیست این معنی بلکه
بدون مجاهدات عظیمه حاصل نمیگردد. و حقّ سبحانه و تعالی فرموده است که وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ
یعنی آن جماعتی که در راه ما مجاهده مینمایند با نفس و شیطان به ریاضیات، هر آینه راههاي خود را به ایشان «1» الْمُحْسِنِینَ
خواهیم نمود، و به درستی که حق سبحانه و تعالی با نیکوکارانست، و این جهاد اکبر است. چنان که از حضرت سیّد المرسلین صلّی
اللَّه علیه و آله به روایات معتبره وارد شده است که فرمودند: که رجوع کردیم از جهاد اصغر بجهاد اکبر، پرسیدند که یا رسول اللَّه
جهاد اکبر کدام است؟ فرمودند که جهاد نفس است، و فرمودند: که دشمنترین دشمنها نفس امّاره است. و حق سبحانه و تعالی
صفحه 65 از 318
یعنی رستگاري یافت کسی که تزکیه نفس نمود، و آن را پاك کرد از «2» فرموده است که قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها
صفات ذمیمه مثل کبر و ریا و عجب و بخل و سایر صفات ذمیمه، و زیان کار شد کسی که نفس خود را در پستیها گذاشت و
عیبهاي خود را پوشانید. و در احادیث معتبره از حضرات سید المرسلین و ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم وارد شده است که از
ایشان پرسیدند که احسان کدام است؟ فرمودند: که احسان آنست که عبادت الهی چنان کنی که گویا او را میبینی، و اگر تو او را
نه بینی او ترا میبیند، پس ظاهر شد که مجاهده با احسان سبب هدایت راههاي قربست بجناب اقدس الهی، و اعظم راهها اخلاص
است در نیّات، و از این جهت ص: 111 است که حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: که همه
مردمان هالکند الّا علماء، و همه علماء هالکند مگر علمائی که بعلم خود عمل مینمایند، و همه علماء با عمل هالکند مگر آنان که
علم و عمل ایشان خالص باشد از جهۀ رضاي الهی. و آیات و اخبار در این باب زیاده از حد و حصر است، و إن شاء اللَّه بعضی از
آنها نیز مذکور خواهد شد. و چون ظاهر است که اخلاص ضرور است پس اخلاص مقتضی آنست که از علوم آن چه ظاهر بوده
باشد که رضاي حق سبحانه و تعالی در تحصیل آنست طلب نماید، و هیچ شک نیست که حق سبحانه و تعالی اعرف است بأحوال
بندگان از ایشان به احوال خود، و پیغمبران را به خلایق فرستاد که ایشان را هدایت نمایند به چیزي که صلاح ایشان در آن است از
علم و عمل، و منع کنند ایشان را از آن چه فساد ایشان در آنست از علم و عمل، و دغدغه در این نیست که پیغمبر ما بهترین
پیغمبران است، و اوصیاي او بهترین اوصیاي پیغمبران است. بلکه بحسب اخبار متواتره از طرق اهل البیت ایشان بهتر از جمیع انبیایند
بعد از رتبه حضرت سیّد المرسلین صلوات اللَّه علیهم اجمعین، و ایشان بخلق رسانیدند آن چه در کار است ایشان را از علوم دینیه و
معارف یقینیه، پس بر همه عالمیان لازم است که متابعت ایشان نمایند و علوم ایشان را کسب نمایند، و ایشان نگذاشتهاند چیزي را
که ضرور باشد مردمان را مگر آن که آن را بیان فرمودند. و در معرفت حق سبحانه و تعالی در قرآن بیان شده است در آیات بسیار
که هر ذره از ذرات موجودات دلیل هستی اوست، چه بر همه عقلاء ظاهر است که اگر جمیع آدمیان که زبده مکوّناتند خواهند که
پشه را از کتم عدم موجود گردانند قادر نیستند بلکه اگر خواهند که بفهمند آن چه را که حق سبحانه و تعالی در خلق آن کرده
نمیتوانند یافت، مثل آن که او را بر صورت فیل آفریده است، و زیادتی داده است او را بر فیل بدو پر و آن را بر فیل مسلّط
گردانیده است که بر او هجوم ص: 112 آورند آن را هلاك میکنند، و از این جهت فیل را دو گوش
بزرگ داده است که پشه را از خود دفع نماید، و آن را مانند خرطوم فیل خرطوم داده است بلکه قویتر با آن که چشم آن از
خوردي به مرتبهایست که نمیتوان دیدن، چنان کرده است که به آن آسمان و زمین را میبیند و به آن ادراکی داده است که در
شب تار میبیند و میفهمد که در کجا خرطوم آن فرو میرود، و کجا خون بیشتر دارد و با نهایت حرصی که دارد از جوع، همین
که به آن جا رسید سر خرطوم که مشتمل است بر سمّی بر آن موضع گذاشت، و آن زهر آن عضو را سست نمود و خرطوم خود را
فرو برد و خون بدن آدمی را میمکد. و نهایت ملاحظه میکند که مبادا دستی در دفع آن دراز شود، همین که حرکتی از دست
دید فی الحال میپرد و غالب اوقات انتظار خواب آدمی میکشد چون میباید که در وقت خواب مطلبش بهتر بفعل میآید، و با آن
که اگر جمعی باشند در حضور آن شخص نمیفهمند که بخواب رفته یا نه، پشه مییابد که چه وقت او بخواب میرود، و بعد از آن
بخاطر جمع مقداري که غذاي آنست مانند حجام کشیده میپرد و در هوائی چند ساکن میشود که بنی آدم بر آن دست نیابد،
چون میفهمد که چون ضرر به ایشان میرساند ایشان در دفع آن میکوشند و با این بنایی که در احتیاط دارد به تسبیح و تمجید
خداوند خود مشغولست. و فوائد وجودش بسیار است از آن جمله خونهاي زیادتی را از بدن آدمی میکشد تا دفع بیماریها شود
لهذا در جاهایی که پشه بسیار است بیماري کمتر است. فائده دیگر آن که بندگان الهی ضعف خود را مشاهده نمایند که از دفع
اضعف حیوانات از خود عاجزند و باین نیشهایی که خورند یاد کنند نیشهاي مارها و عقربهاي جهنم را، و بوجود آن و بدایع صنع و
قدرتی که در آن جاي داده است استدلال کنند بر وجود واجب الوجود و بر علم و قدرت و اراده او و بر آن که خالق آن نمیباید
صفحه 66 از 318
مشابهتی به مخلوق داشته باشد به هیچ وجه، و مع هذا در ص: 113 طرفۀ العینی صد هزاران هزار از آن
میآفریند، و بر نمرودي که دعوي الوهیت میکند با صد هزاران هزار لشکر او مسلط گردانیده در طرفۀ العینی همه را هلاك
میگرداند تا عظمت و جلال خود را با ضعف مخلوقات بر عالمیان ظاهر سازد. و هم چنین اگر بنده فکر کند در هر ذره از ذرات
مییابد که دلیل بر وجود اویند و هرگز عاقلی باور نمیکند که خانه بیبنا ساخته شود، یا کشتی بیکشتیبان راه رود و نزد همه
عقلا ظاهر است که ممکنی که ذاتش مقتضی نیستی است چون تواند که چیزي را وجود دهد. بیت ذات نایافته از هستی بخش چون
تواند که شود هستی بخش مجملا چون حق سبحانه و تعالی مصلحت بندگان خود را میداند ارشاد ایشان به امثال این براهین نموده
است نه به برهان دور، و تسلسل، و نه به برهان تطبیق و تضایف، که عالمی را به ضلالت در آورده، و از خداوند خود دور ساخته به
سبب متابعت یونانیان، بلکه حق سبحانه و تعالی مقرّر ساخته که چون بندگان او، او را به آیات و آفاق و انفس بشناسند و مشغول
عبادت او شوند، درهاي معرفت خود به روي ایشان بگشاید تا به مرتبه علم الیقین، و عین الیقین، و حق الیقین رسند، و نور یقین را
در دلهاي ایشان بیندازد. چنانکه منقولست در خبر صحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که روزي حضرت سید
الانبیاء و المرسلین از نماز صبح فارغ شدند، نظر فرمودند به جانب جوانی که در مسجد سر به زیر انداخته است از نعاس به سبب
بیداري شب، و رنگ او زرد شده، و بدن او ضعیف و نحیف گشته از کثرت عبادت، و چشمها فرو رفته از بسیاري ریاضت. حضرت
فرمودند که اي حارثه چه حال داري؟ در جواب گفت که الحمد للَّه صاحب یقین شدهام حضرت فرمودند هر چیزي را دلیل و
علامتی است چه دلیل داري که دلالت بر ص: 114 یقین تو کند؟ در جواب گفت یقین من یا رسول اللَّه
سبب غم آخرت شده است، و غم دنیا را از دل من برده، شبهاي مرا به بیداري و روزها مرا به گرسنگی و تشنگی داشته است، و
چنان شده است که گویا میبینم که قیامت برپا شده است، و عرش را بر پاي داشتهاند از جهۀ حساب خلایق، و همه خلایق محشور
شدهاند در آن صحرا از جهۀ حساب و من در میان ایشانم، و چنان میبینم که جماعتی در نعیم جنت متنعّمند، و بر تختهاي تکیه
دادهاند و چنان میبینم که اهل جهنّم را عذاب میکنند، و صداي ایشان در گوش من است. پس حضرت رو به اصحاب کرده فرمود
که این بنده است که حق سبحانه و تعالی دل او را بنور ایمان منور گردانیده، و به او فرمودند که بر این حال که هستی باش، و ترك
این مکن. پس حارثه گفت یا رسول اللَّه چون دنیا بر من تنگ شده و اشتیاق به آن عالم زیاد شده است از حق سبحانه و تعالی
بطلب که مرا شهادت روزي فرماید. حضرت دعا کرد و در آن چند روز غزوه پیش آمد و در آن جنگ به جوار رحمت ایزدي
پیوست. و از این باب اخبار بسیار است. حاصل آن که امثال این یقین بجز از عبادت راهی ندارد کما قال اللَّه تعالی وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا
یعنی جماعتی که هدایت مییابند به کردن اعمال صالح حق سبحانه و تعالی زیاده میفرماید هدایت ایشان را به «1» زادَهُمْ هُديً
حقایق و علوم الهیه و معارف یقینیه. و حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود که در شب معراج خداوند عالمیان
فرمود: که هر که دوستی از دوستان مرا خوار کند چنان است که با من محاربه نموده است، و بندگان مقرب من نمیشوند به چیزي
که محبوبتر باشد نزد من از اداي واجبات، و بتحقیق که نزدیک میشود بنده بمن ص: 115 به کردن
مستحبات عبادات از ذکر و فکر، و مراقبت تا آن که محبوب میشود، و چون محبوب من شد، بمن میشنود، و بمن میبیند، و بمن
میگوید، و بمن حرکت میکند. اگر دعا کند اجابت میکنم دعاي او را و اگر سؤال کند عطا میکنم هر چه را خواهد. حاصل که
همه فعل او مع اللَّه و باللَّه میشود، و این رتبه نهایت رتبه مقربان است که به مرتبه عیان فایض میگردند، و نمیتوان ادراك این
معنی کردن تا حاصل نشود. و در احادیث بسیار واقع شده است که معرفۀ اللَّه فطري است چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است
یعنی حق سبحانه و تعالی همه آدمیان را بر فطرت اسلام آفریده است، و همه را نور معرفت «1» که فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها
کرامت کرده نمیبینی که نمیدانی کی خداوند خود را شناختی با آن که جزم داري که خداوندي داري، گوییا از لوازم عطاي
عقل است چنانکه عقل بتدریج کامل میشود تا حین بلوغ، و هم چنین معرفت حق سبحانه و تعالی چون دلایل وجود خود را ظاهر
صفحه 67 از 318
یعنی همین که آدمی خود را شناخت به عقل خداوند « من عرف نفسه فقد عرف ربّه » ساخته است و این یک معنی است از معانی
خود را البته میشناسد. معنی دیگر آن که هم چنان که آدمی علم بوجود خود به همرسانید خواهد دانست که البته او را موجدي
است چه محال است که خود به خود به همرسند و چه ظاهر است که مادر و پدر در ایجاد این کس دخل ندارند بسیار است که
فرزند میخواهند، و نمیشود و بسیار است که نمیخواهند و میشود، و پسر میخواهند دختر میشود دختر میخواهند پسر میشود،
إلی غیر ذلک مما لا یخفی. معنی دیگر آنست که هر که تفکر کند در غرایب صنع و بدایع حکمت که ص:
116 حق سبحانه و تعالی در خلق انسان فرموده و او را نمونه عالم کبیر کرده است از مجردات و مادیات روح که از عالم قدس است
باین بدن مربوط گردانیده، و عقل که از عالم جبروت است وزیر او کرده، و حواس باطن و حواس ظاهر را از خدمتکاران او
گردانیده، و او را قوت نطق کرامت کرده که ما فی الضمیر خود را ظاهر کند به عبارات فصیحه، و قوت حافظه را خزینهدار او ساخته
که صد هزاران از علوم و حقایق را از جهۀ او حفظ نماید و قوت متفکره را پیک او کرده که هر چه خواهد از مجهولات به اندك
زمانی از جهۀ او معلوم گرداند، و هم چنین سایر قوي و آلات که او را کرامت نموده که در مجلّدات بسیار نمیگنجد و صد هزاران
از علما که فکرها کردهاند به عشر عشیر آن نرسیدهاند، چنانکه باب حکمت ربّ العالمین فرموده است فیما نقل عنه. شعر دواؤك
فیک و ما تشعر و داؤك منک و ما تبصر و تحسب انّک جسم صغیر و فیک انطوي العالم الاکبر و أنت الکتاب المبین الّذي بأحرفه
یظهر المضمر یعنی دواي دردهاي تو در تست و تو شعور نداري و دردهاي تو همه از تست و تو نمیبینی، و تو میپنداري که این
جسم خوردي، و حال آن که پنهانست در تو عالمی که از همه عوالم الهی بزرگتر است که آن روح و عقل است و توئی کتاب
یعنی هیچ تر و خشکی نیست یعنی «1» ظاهر کننده که حق سبحانه و تعالی فرموده است که وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ
مجرّد و مادّي یا جمیع مکونات مگر آن که همه در کتاب مبین هست، پس حضرت فرمودند که حرفهاي کتاب تو ظاهر میسازد
علم و قدرت و حکمت و ص: 117 اراده و سایر کمالات الهیّه را چون انسان را رتبه جامعیّت کرامت کرده
یعنی به زودي «1» است، و حق سبحانه و تعالی فرموده است که سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَ تَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ
مینماییم به ایشان به اندك تفکّري دلایل ذات و صفات خود را در عالم آفاق و انفس ایشان تا بر ایشان ظاهر شود که حق خداوند
عالمیانست و ما بقی همه باطل است الا کُلُّ شَیءٍ ما خَلَا اللَّه باطِلٌ پس هر گاه خود را شناخت باین عنوان خداوند خود را البته
خواهد شناخت به صفات جمال و جلال. بیت نه فلک راست مسلّم نه ملک را حاصل آن چه در سر سویداي بنی آدم از اوست
معنی دیگر آن که حق سبحانه و تعالی انسان را مظهر صفات کمالیّه خود ساخته است از علم و قدرت و امثال آن و اگر اینها را
نمیداشت نمیفهمید علم و قدرت و سایر کمالات الهی را چنان که در خبر است که حق سبحانه و تعالی به حضرت داود علیه
السلام فرمود که من گنجی بودم مخفی خلق را آفریدم تا شناخته شوم و چون ظاهر شد که رتبه انسانی رتبهایست که از همه رتبهها
حتی از رتبه ملائک بالاتر است بحسب قابلیت و استعدادات عظیمه که او را کرامت کردهاند تا به مرتبه میرسد که در آینه روح او
جلوهگر میشود صفات کمالیه الهی که به علمی که از حق سبحانه و تعالی بر او فایز میگردد اشیا را میداند، و به افاضه الهی
سخن میگوید که به قدرت الهی کارفرما و مدبّر امور او میگردد و هر گاه باین رتبه رسید و خود را شناخت بزرگی حق سبحانه و
تعالی را خواهد شناخت با صفات کمالیه جمالیه و جلالیه و نعم ما قال. ص: 118 بیت در جستن جام جم
جهان پیمودم روزي ننشستم و شبی نغنودم ز استاد چو وصف جام جم بشنودم خود جام جهان نماي عالم بودم و آیات و احادیث
در این باب بسیار است. معنی دیگر آن که چون آدمی علم بوجود خود دارد و آدمی نفس ناطقه است نه این بدن مع هذا نمیداند
که سیاهست یا سفید در بدنست یا بیرون بدن بزرگست یا کوچک بلکه به هیچ یک از این صفات موصوف نیست چون مجرد
است و تعلقی باین بدن دارد مثل تعلّق عاشق به معشوق پس وجود نفس معلوم او هست و حقیقت آن معلوم او نیست، هم چنین
میداند بالبدیهه وجود واجب الوجود را و حقیقتش را دانستن محالست و بعبارة اخري اگر تو نفس خود را توانی شناختن خداي
صفحه 68 از 318
خود را بشناس و نعم ما قال الحکیم الغزنوي: بیت به خودش کس شناخت نتوانست ذات او هم بدو توان دانست اي شده از نهاد
خود عاجز کی شناسی خداي را هر گز چون تو در نفس خود زبون باشی عارف کردگار چون باشی داند اعمی که مادري دارد
لیک چون بوصف در نارد ذات او را نبرد راه ادراك عقل را جان و دل در آن ره چاك نه بزرگیش هست ز افزونی ذات او برز
چندي و چونی با مکان آفرین مکان چه کند آسمان گر بر آسمان چه کند عقل رهبر و لیک تا در او فضل او مر تو را برد بر او
عقل عقل است و جان جانست او ز آن چه زان برتر است آنست او با تقاضاي نفس و عقل و حواس کی توان بود کردگار شناس؟
معنی دیگر آن که هر که نفس خود را شناخت به مذلت، خداوند خود را ص: 119 میشناسد به عزت، و هر
که خود را شناخت به فقر و احتیاج خداوند خود را شناخت به غنی و عدم احتیاج، و هر که خود را شناخت به فنا و عدم خداوند
خود را شناخت به بقا و قدم، و علی هذا القیاس از صفات متضاده و جمیع این معانی حق است و میتواند بود که همه مراد حضرت
امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه باشد، بلکه اگر کسی تفکر کند از این معانی به معانی دیگر راه میبرد چنانکه جمعی از طالبان
معرفت الهی شبی از این شکسته معنی این حدیث را استفسار نمودند تا قریب به سحر مذکور میشد از معانی و بعضی شمرده بودند
هفتاد معنی گفته بودم و اللَّه تعالی یعلم. دیگر در معرفت ضرور است که بداند که صفات ذاتیه الهی عین ذات مقدس او است
چنانکه احادیث متواتره بر این مضمون وارد شده است باین معنی که ذات غیر صفات ایشانست و نفس ناطقه مخلوق عالم میشود،
و آن چه ما بعلم میدانیم حق سبحانه و تعالی بذات میداند و لیکن لازم نیست که بداند چگونه میداند چون علم عین ذاتست و
دانست ذات از محالاتست به اخبار متواتره و اتفاق عقلا، هم چنین صفاتی که عین ذاتند دانستن آنها نیز از محالات است، و میباید
بداند که علم الهی بجمیع مکنونات قبل از وجود ایشان مثل علم اوست به اینها بعد از وجود ایشان و نه چنین است که بر علم او
چیزي بیفزاید بعد از وجود علم او احاطه کرده است همه اشیاء موجوده و معدومه را و قدرت او نیز محیط است به همه اشیاء و بداند
که حق سبحانه و تعالی سمیع و بصیر و مدرکست و مستغنی که مسموعات و مبصرات و مدرکات همه نزد او ظاهر است، و عالم
است به همه اشیاء، و حیات الهی عبارت است از وجود و تعالی شأنه که عین ذات او نیست بلکه ذات مقدس او محض وجود است،
و وجوب وجود او بمعنی تأکد وجود است نه معنی زاید بر آن. و اراده الهی بنا بر احادیث صحیحه کثیره عبارتست از تعلق قدرت
الهی ص: 120 به ایجاد اشیاء و این معنی از صفات ذات و نه به این معنی است که چیزي در نفس ذات
حادث میشود چنانکه در مخلوق میباشد. و کلام الهی عبارتست از خلق حروف در هوا و غیر آن از اجسام و میباید بداند که حق
سبحانه و تعالی جسم نیست و جسم چیزیست که طول و عرض و عمق داشته باشد و هر جسمی خواه لطیف باشد مانند ملائکه و
جن و هوا و خواه کثیف باشد مانند انسان و یا حیوانات و مکان و جهۀ و غیر آن و هر چه محتاجی را ممکن است و با وجوب وجود
منافات دارد. و هم چنین عرض نیست و در دنیا دیدنی نیست باین جهت چون اینها همه مستلزم احتیاج است و محالست که او را
توان دیدن در دنیا و عقبی چون تا چیزي جسم کثیف نباشد در عقبی و دنیا دیده نمیشود و اینها همه مستلزم احتیاج است و آن
مستلزم امکان و بر این مضامین احادیث متواتره وارد شده است با ادلّه بسیار که در این کتاب خواهد بود خواهد شد إن شاء اللَّه. و
چون انبیاء مؤید به معجزات همه خبر دارند که حق سبحانه و تعالی واحد بالذاتست و به هیچ وجه تعدّد و تکثر در ذات مقدس او
نیست در دلالت وحدت کافی است. و در وصیت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه وارد است که اگر خداي دیگر میبود هر آینه
کتاب و پیغمبري میفرستاد چون لطف بر حق سبحانه و تعالی واجبست و بعثت انبیاء و ارسال رسل لطف است پس عدم اینها دلالت
بر عدم وجود بلکه عدم امکان وجود شریک میکند و براهین بسیار بر هر یک از این مطالب هست که محتاجست به مقدمات بسیار
بر اینها اکتفا نموده شد. و میباید که اعتقاد بوجود انبیاء داشته باشد مجملا هم چنین به کتابهاي ایشان مجملا که حق سبحانه و
تعالی بر بسیاري از انبیا کتابها فرستاده است خصوصا حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله، و واجبست که بداند لوامع
صاحبقرانی، ج 1، ص: 121 پیغمبري آن حضرت را و آن که معصوم است از صغایر و کبایر و سهو و نسیان و آن که آن حضرت
صفحه 69 از 318
خاتم پیغمبرانست چون آن حضرت دعوي نبوّت فرمود و بر طبق دعوي خود معجزات بسیار نموده از آن چه در احادیث مذکور
است از هزار متجاوز است و بهترین آن معجزات قرانست که جمیع فصحاء عرب عاجز شدند از آن که سوره در برابر آن بیاورند
همگی جنگ را معارضه اختیار نمودند با آن که هر یک در اتیان به خطب ید طولی داشتند،
وجوه اعجاز قرآن بسیار است:
اول: فصاحت الفاظش
با آن که خطب حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه در مرتبهایست که جمیع فصحاي عرب و بلغاي عجم معترفند که بشر مثل آن
نمیتواند ادا نمود اگر آیه از قرآن مجید در آنجا بوده باشد مانند یاقوتیست که بر لوح طلایی سوار کرده باشند.
دویم: قوانین
اسلوبش که بر وجهی است که جمیع فصحاء از آن در عجباند نه پیش از آن حضرت و نه بعد از او کسی را دست نداد شبیه آن.
سیم: اخبار از مغیباتش از اخبار انبیا و سلف،
با آن که اکثر اهل کتاب اخبار گذشتگان از آن حضرت میپرسیدند جواب ایشان بر وجهی میداد که در کتب الهیه بود و سبب
اسلام ایشان میشد با آن که در نزد عالمی تردد نکرده بود و درسی نخوانده بود.
چهارم: اخبار از مغیبات آیندهاش
مثل سوره انَّا اعْطَیْناكَ الْکَوْثَرَ که نازل شد از جهۀ آن که آن حضرت را کفار قریش ابتر میگفتند به سبب آن که فرزندان ذکور
حضرت فوت شدند و در کتب انبیاء سابق بود که اولاد او بسیار خواهند بود و حضرت از گفته ایشان غمگین شد حق سبحانه و
تعالی بشارت فرمود به کثرت اولاد، و اتباع، و ملک و علماء امّت، و فرمود که إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ یعنی دشمنان تو ابتر و بینسل
خواهند بود، و چنان شد که عالم از ص: 122 فرزندان آن حضرت پر شد با آن که بینهایت از ایشان شهید
کردند و اثري از بنی امیه و بنی عبّاس و بنی ابی جهل و بنی ابی یوسف و بنی مروان نمانده. ملک آن حضرت مشرق و مغرب را
احاطه نمود و علماء امت آن حضرت از ائمه معصومین و اولاد و اتباع ایشان بینهایت شده اخباري که از مغیباتی که در قرآنست از
آن چه عقول خلایق به آن میرسد بسیار است و آن چه ائمه معصومین از قرآن به وقوع آن خبر دادند و واقع شد و خواه شد
بیشمار از آن جمله حکایت فتح مکه و سایر فتوح که سوره فتح مشتملست بر آن، و غلبه روم که در سوره روم است، و کشف
اسرار منافقان که در بسیاري از سورهها است، و اخبار از آن که دین آن حضرت بر همه ادیان غالب خواهد شد و سایر خبرهایی که
در این مقام گنجایش آن ندارد، و إن شاء اللَّه در تفسیر قرآن بیان خواهد شد و بسیاري را مفسران ذکر کردهاند.
صفحه 70 از 318
پنجم: اشتمال قرآنست بر علوم اولین و آخرین
و با آن که زیاده از صد هزار تفسیر نوشتهاند و هر کدام بقدر قابلیت خود از آن حقایق یافتهاند صد هزار یک آن را نیافتهاند و آن
چه بر این حقیر واقع شد این بود که در اوایل طلب علوم مشغول کتب تفسیر بودم و مجمع البیان و کشاف و تفسیر قاضی با بسیاري
از تفاسیر در نظر بود و مطالعه میکردم با ریاضات شاقه و میخواستم که از حقایق قرانی بهره بیابم در آن اثناي شبی سنه دست داد
حضرت سیّد المرسلین را در واقعه دیدم که نشسته است تنها و بنده در خدمت اویم بخاطر رسید که خوب تفکّر نما در کمالات آن
حضرت هر چند ملاحظه بیشتر مینمودم انوار آن حضرت در ترقی بود به مرتبه که عالم را فرو گرفت و من از دهشت آن واقعه
باید تفکر در معانی قرآن کنم، شروع نمودم در « کان خلقه القرآن » بیدار شدم بخاطر رسید که چون در اخبار وارد شده است که
تدبر آیه که به آن رسیده بودم شروع شد در کشف حقایق آن آیه و هر چند تفکر ص: 123 مینمودم بیشتر
ظاهر میشد تا آن که علوم لا تحصی و لا تعد به یکبار ریخت، که اگر مدت عمر شرح شمه از آن کنم نتوانم، و هم چنین هر آیه
را که ملاحظه مینمودم فایض میشد علوم بسیار، و به عزت حق سبحانه و تعالی قسم که اغراق نکردهام، مجملا از این جهۀ اعجاز
قرآن اوضح من الشّمس است با آن که آن حضرت امّی بود، و همین اعجاز کافی است که حضرت امیر المؤمنین و سایر ائمه
معصومین نزد کسی تعلم ننمودند بغیر از آن حضرت و علوم ایشان را حصر نمیتوان نمود و همه را واضح میساختند از قرآن. و
اخبار متواتره وارد است در آن که قرآن مشتمل است بر علوم اولین و آخرین و علم آن نزد ائمه اهل بیت بود، و سنیان نیز در این
خلافی ندارند مگر خوارج علیهم اللّعنه، اگر چه خوارج نیز آن حضرت را اعلم میدانستند.
ششم: اشتمال قرآنست بر شریعت مقدسه
حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله که اگر عالم بان عمل نمایند هر آینه احوال ایشان منتظم باشد، و الحق این اقوي
معجزات است نزد عقلاي منصفین و هر که تدبر نماید در هر حکمی از احکام شرعی عقل حکم میکند که چنین میباید و إن شاء
اللَّه پاره از آن مذکور خواهد شد.
هفتم: خواص سور و آیات قرانی است
از آن جمله آیۀ الکرسی تنها معجزه است از جهۀ محافظت نفس و مال و عرض و دین قطع نظر از اشتمال او بر معارف الهیه، و هم
چنین سوره حمد و به وحدانیت الهی که بسیار بیماري را که اطبّا همگی عاجز شده بودند و محتضر بودند هفتاد مرتبه حمد
خواندهام و شفا یافتهاند، این معنی بر اکثر اهل اصفهان ظاهر است، و هم چنین آیات دیگر بواسطه مطالب دیگر. بلکه اعتقاد بنده
اینست که هر آیه از قرآن معجز است بوجوه بسیار.
هشتم: آن که هر چند بیشتر خوانند رغبت به آن بیشتر میشود
و ایمان مؤمنان ص: 124 در زیادتی میشود و علم علماء در وفور بخلاف سایر کتب که اگر دو بار بخوانند
ملال حاصل میشود، و وجوه اعجاز قرآن بسیار است نزد اهل ایمان و از جمله سایر معجزات آن حضرت که از هزار متجاوز است
صفحه 71 از 318
شق قمر است که در قرآن متواتر هست، و اگر نمیبود لا اقل کفاري که مسلمان شدند به شک میافتادند و اقلا نقل میکردند
منافقان که غلط است با آن که نقل کردهاند شکوك عمر بن الخطاب را که در جنگ حدیبیّه با حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه
یعنی البته داخل «1» علیه و آله در مجادله آمد که تو گفتی لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَ کُمْ وَ مُقَصِّرِینَ
خواهید شد در مسجد الحرام اگر خدا خواهد ایمن از دشمنان سرها تراشیده و تقصیر مو و ناخن کرده و چون صلح نمودند که
برگردند، و سال دیگر کفار مکّه را خالی کنند و حضرت با اصحاب داخل شده سه روز در مکه باشند عمر برخاست که من شک
در نبوت تو نداشتم و الحال صاحب شک شدم تو گفتی که ما داخل خواهیم شد و نشدیم حضرت فرمودند: که من نگفتم که
امسال داخل خواهید شد گفتم که داخل خواهید شد إن شاء اللَّه، سال دیگر داخل خواهید شد، و نزد ابو بکر رفت و همین سخن را
گفت و همین جواب شنید اگر شق قمر نمیبود اقلا عمر میگفت که غلط است. دیگر خبر دادن حضرت امیر المؤمنین را که عن
قریب قتال خواهی کرد با ناکسان که با تو بیعت کنند و بیعت خود را بر هم زنند و با جایران و مارقین و این خبر در کتب عامه و
خاصه متواتر است، و آن حضرت که از قتال مارقین که خوارج نهروان بودند برگشتند شهید شدند. و دیگر خبر شهادت حضرت
امیر المؤمنین را که در شب نوزدهم ماه ص: 125 رمضان چهلم از هجرت من واقع خواهد شد، و همیشه
حضرت میفرمودند و همین خبر را همه از آن حضرت روایت نمودهاند به تواتر و هم چنین خبر شهادت امام حسین و خبر صلح
حضرت امام حسن، و خبر ملاقات جابر انصاري حضرت امام محمد باقر علیه السّلام را، و خبر شهادت حضرت امام رضا صلوات اللَّه
علیه در خراسان و دفن آن حضرت در آنجا، و خبر امامت ائمه اثنی عشر. و خبر پادشاهی بنی امیّه هزار ماه در سوره انَّا انزَلناهُ، و خبر
امارت فرزندان عباس، و شهادت ائمه بر دست ایشان که همه اینها متواتر است، و دیگر اخبار که إن شاء اللَّه در این کتاب مذکور
خواهد شد. دیگر مرده زنده کردن حضرت، و به طعام قلیل خلق کثیر را اطعام نمودن و این معنی بسیار واقع شد، دیگر ناله ستون
حنّانه. دیگر سخن گفتن سنگ و ریگ و شهادت دادن بر نبوت آن حضرت و این نیز بسیار واقع شد، دیگر آب از میان انگشتان آن
حضرت در آمدن و هفت صد کس با شتران ایشان سیراب شدن، دیگر بزغاله زهر آلوده به سخن در آمدن دیگر سوسمار به سخن
در آمدن و شهادت بر نبوت آن حضرت دادن و سایر معجزات که اینجا گنجایش ذکر آنها ندارد. و دیگر معجزات حضرات ائمه
معصومین صلوات اللَّه علیهم هر یک از حد حصر بیرونست هم چنان که دلیل امامت ایشانست دلیل نبوّت سید المرسلین نیز هست.
دیگر کرامات اولیاء هر یک از صد هزاران هزار ولیّ که در اعصار و امصار بودهاند و کراماتی که در این عصر بر بسیاري از مردم
ظاهر شد همه دلیل حقّیت مذهب آن حضرت است، و چون این مقام گنجایش بیش از این نداشت بر این اختصار شد. دیگر أیّها
الاخ فی اللَّه بر تو باد به ملاحظه حق هر که باشد، و زنهار که نظر نکنی به کثرت که کثرت کفار بیش از مسلمانانست و کثرت
مخالفان بیشتر از ص: 126 شیعیان است و فسّ اق بیشتر از صلحایند و جهال اکثر از علمااند، و علماء باطل
بیش از علماء حقند و در قرآن مجید حق سبحانه و تعالی در بسیار جا مدح قلت فرموده است، و در بسیار آیه مذمت کثرت، و چون
بسیار از علماء اشتباهات کردهاند و در روضۀ المتقین حقرا بیان کردهام بر وجهی که دفع شبهات شده است و نام کسی را نبردهام که
مبادا غیبت باشد و امیدوارم که همه بر اجتهادات و سعیها که از جهت رضاي الهی نمودهاند مثاب بوده باشند و چون در این شرح
حسب الامر الاعلی فرمودهاند که مذاهب علما را نقل کنم و بعد از آن آن چه بخاطر این ضعیف رسیده باشد بیان نمایم علاجی
ندارم و لا بد بذکر آنها خواهم نمود و اشاره به اغلاط خواهم کرد استدعا از اخوان مؤمنین آنست که بر این بنده مؤاخذه ننمایند، و
فلیس المعصوم الّا من عصمه اللَّه تعالی من أنبیائه و أوصیائه و ما توفیقی الّا باللَّه » . هفوات این شکسته را بنظر شفقت اصلاح فرمایند
.« و هو حسبی و نعم الوکیل و نعم المولی و نعم النّصیر
در شروع